*قسمت دوم*
کوشان صورتحساب را پرداخت کرد و در ماشین به مهرآیین پیوست.
کمی از غذا و متعلقاتش حرف زدند و تعریف و تمجید کردند تا اینکه کوشان گفت:
خب عزیزم.کجا بریم؟
مهرآیین شکوه کنان گفت:
من که میرم خونه تو رو نمیدونم.
کوشان کمی اخم کرد و جواب داد: به این زودی خسته شدی؟
_ خب آره،
_ اوکی...اوکی پس این کارت من.ازروش شماره ام و بگیر بذار بوق بخوره شمارتو داشته باشم.
مهرآیین کارت را گرفت و مشغول شماره گرفتن شد.وقتی کارش تمام شد گفت: اگه کار داری من و همینجا پیاده کن.
_ کجاست مسیرت؟
_ سعادت آباد
_ سعادت آباد میشینی؟پس وضعت خوبه....میرسونمت
مهرآیین کمی حرفش را در دهنش مزه مزه کردو در نهایت گفت: ارث پدریه.از اون خونه های قدیمی
_ خب چرا نمیفروشیش؟
_ سه دنگش به نام داداشمه رفته خارج اجازه ی فروش نمیده.
سکوت حکمفرما شد.مهرآیین بنا برعادت همیشگی اش هر زمانی که از آن خانه حرف میزد تمام خاطرات بچگی و نوجوانی اش به مغذش هجوم آورد.آن خانه برایش شوهری دلربا بود که اگر آغوشش را از دست میداد فانی میشد.
حتی علفهای هرز باغچه اش را میپرستید.گاه ارزشش را با دخترش میسنجید و سپس از سنجشش بدش می آمد و با جمله ی (مهناز زندگی منه) ارزش دخترش را بالا میبرد.گاه هم به دور از تمام علایقش به پستی دنیا و به هرز بودن تک تک ثانیه های پیش رو اعتقاد پیدا میکرد.خانه درنظرش معبدی جامانده از تاریخی دور جلوه میکردو دخترش هم به نظرش کاهنی عبوس و خودخواه می آمد که شیره ی جوانی اش را خورده و هنوز هم از پستانهایش آزادی را میمکد. به پریشان فکری خود واقف بود.اکثر روزهای هفته را با پسران جوان به امید یافتن محبت میگذراند و در نهایت با یک درخواست جنسی از طرف مقابل عصبانی میشدو وی را با انبوهی از نیازهای جسمی ترک میکرد.
و بعضی مواقع هم به درخواست چندی از آنان پاسخ مثبت میداد. اما در نهایت در اطاق سالن گونه اش روی تخت دو نفره اش که دراز میکشید همه ی کارهای شگفت آور و مفرحی که کرده بود در نظرش مضحک و پست می آمد.از آغوش و بوسه ها و بهترین غذاها در بهترین رستورانها گرفته تا شانه کردن موههای مهناز همگی به نظرش کارهای شیطانی و پوچی می آمد.و وقتی میخوابید کابوسهایی از ازدواجش در چهارده سالگی و زایمان دردناکش در بیمارستان به سراغش می آمد.
وقتی در حیاط را باز کرد دوباره خاطرات بچگی حمله ور شد با تلاش فراوان آنها را از ذهنش دور کرد.
مسیر سنگفرش شده ای که به پله های خانه منتهی میشد را آرام طی کرد و گاهی هم به بوته هایی که در باغچه های حیاط کاشته بودند نگاهی سر سری می انداخت.به در ورودی خانه که رسید بوی عطر مهناز را حس کرد و ناخود آگاه احساس منزجر کننده ای وجودش را فرا گرفت.
نگاهی به سالن انداخت و شال و کیفش را روی کاناپه پرت کرد.مهناز هم که هنوز لباسهایش را عوض نکرده بود از پشت اپن آشپزخانه بیرون جهید و سرمستانه سلام کرد و گونه ی مادرش را بوسید. مهرآیین روی کاناپه ولو شدو گفت: کبکت خروس میخونه چه خبره؟ پیام بالاخره بهت پیشنهاد داد؟
مهناز روبه روی مادر نشست و گفت: نه مامان.شیطونی نکن دیگه.راستش من و دعوت کرد که با تور دانشگاه بریم مسافرت.
_ مسافرت؟کجا؟
_ دقیقا نمیدونم.اما یکروزه است احتمالا اطراف تهرانه دیگه......بعد منم گفتم مامانم هم میاد.
_ اونوقت مامانت گفت که میاد؟!!
_اه،مامان جونم بیا دیگه.میخوام پیام و ببینی، که دیگه انقد اذیتم نکنی.فقط وقتی میبینیش در حال پرتقال پوست کندن نباشیا....!
مهرآیین کیفش را سمت مهناز پرت کرد و گفت: نترس از دیدن جمال پیامبرتون از خود بیخود نمیشم.
مهناز کمی خندید و گفت: حالا میبینیم.
***پایان قسمت دوم***
ک کفش که از الماس ساخته شده است با قیمت 418.450 دلار در نیوزیلند به حراج گذاشته شد. این کفش نیازمند امنیت کامل است تا این الماس با وزن 21.18 قیراط را امن نگه دارد. لازم به ذکر است، که قیراط، یکی از واحدهای اندازهگیری است و هر قیراط برابر با 200 میلیگرم یا 2/0 میلیگرم است.





کوچک باش و عاشق...
*قسمت اول**
قطره ای روی آسفالت افتاد.زن میانسال دستمال کاغذی را در جای جای صورتش فشرد و از خیس شدنش چندشش شد.آفتاب در اوایل بعد از ظهر تابستان بیرحم میتابید و زن نگران آرایش زیبایش بود.
موهای قهوه ای مش ریخته اش روی شقیقه اش میچسبید و آزارش میداد.خیابان سوت و کور بود.عطش گرما و آفتاب کور کننده صورتش را اخمو،ناراحت و البته زیباتر کرده بود.شلوار جین کوتاهش و مدل بستن شالش طبق آخرین مد مرسوم بود.مانتو سفید چسبانش بر آمدگیهای خوشتراش بدنش را با نمو خاصی نشان میداد و چشم معدود راننده هایی که کلافه از گرما با سرعت زیاد از خیابان رد میشدند را به خود معطوف میکرد.چند دقیقه ای گذشت و زن فکر زنگ زدن به آژانس را در سر میپروراند که خودرویی زیر پایش توقف کرد.مشکی بود و مدلش را تشخیص نداد.شیشه با ملایمت پایین کشیده شد و جوانکی خم شد.از پشت شیشه های عینک دودی اش به زن نگاهی انداخت و گفت: در خدمت باشیم خانومی....
زن با لودگی گفت:مسافرکشی؟
پسرک به سمت جاده سرش را چرخاند و گفت:اگه شما بخواین مسافر کش هم هستیم
و بالبخند نگاهی به زن انداخت.زن عشوه کنان در را باز کردو نشست.
جوان با شوخی گفت:خب کجا تشریف میبرید؟
زن همانند دختر نوجوانی شکم صافش را چنگ زد و با عشوه گفت: گشنمه فک کنم رستوران جای خوبی باشه
جوان که گویی خبر خوشی شنیده بود گفت: بله چشم، رستوران....ایم م م...یه جای خوب سراغ دارم،راستی اسمت چیه؟
_ مهر آیین
_منم کوشان صدا بزن.....چند سالته مهری؟
مهرآیین نگاهی به جوانک انداخت و گفت: مهم اینه که چند ساله به نظر بیام،درسته؟
کوشان خریدارانه نگاهی به بدن و صورت مهرآیین انداخت و گفت: خب مثل یک دختر نوجوون خوشگلی اما حدس میزنم ۲۹ باشی،
مهرآیین خندید و صورتش دوچندان شکفت: ۳۵ سالمه
_ واقعا؟اصلا بهت نمیاد جون من، من ۲۴ سالمه
کمی سکوت کرد و ادامه داد: مجردی؟؟
مهر آیین رویش را برگرداند و از پنجره ی ماشین به بیرون نگاه کرد و گفت: شوهرم ۳ساله فوت کرده،
کوشان زیر لب گفت: بیوه.....
سپس گویی که خبر بسیار خوبی شنیده است گفت: خب رستوران عربی؟ایتالیایی؟یا سنتی؟
_ سنتی...کباب بخوریم قلیون هم بکشیم.
_ ای به چشم....
****
دخترک کنار خیابان ایستاده بود.ساعت از ۴هم گذشته بود و با باد ملایمی که میوزید هوا خنک و مطبوع بود.تاکسی ها به رگهای تهران تزریق شده بودند.
دخترک چند دقیقه ای هنوز منتظر نمانده بود که تاکسی زیر پایش ایستاد."سعادت آباد؟"
راننده ی پیر نگاهی به دخترک انداخت و گفت: آره دخترم،
دخترک درب جلو را باز کرد و نشست.راننده پیر مردی مهربان با مو و ریش نقره ای بدون اینکه به دخترک نگاهی بیاندازد پرسید: دخترم دانشجویی؟
_ بله،دانشگاه تهران معماری میخونم
_ آفرین دخترم،آفرین به اون پدری که همچین بچه ای تربیت کرد
دخترک با حسرت نگاهی به صورت مهربان پیرمرد انداخت و خواست بگوید که پدر ندارد و وقتی سه سالش بوده مادرش را ترک کرده و از ایران رفته اما دلش نیامد پیر مرد را در غمش شریک کند و به گفتن مرسی قناعت کرد.
از پنجره به درختهای کنار جاده که با سرعت از کنارش عبور میکردند با اخم نگریست و در پس هر درختی که از جلو دیدگانش عبور میکرد روزهاو هفته هایی که بدون پدر بر او و مادرش گذشته بود به موازات از مغذش عبور میکرد.اخمهایش از دردهایی که به یاد می آورد بیشتر گره میخورد و همچو مادرش زیباترش میکرد.مادر همچون مجسمه ی زنی دردمند و زیبایی بود و دختر همان مجسمه که گویی پیامبری در آن معجزه کرده و روح در آن دمیده است به چشم می آمد.
**پایان قسمت اول**
در سال 2012 با سیلی از فیلمهای زیبا و دیدنی مواجه ایم.در این میان ژانر ترسناک از محبوبیت خاصی برخوردار است.با هم نگاهی داریم بر 10 فیلم ترسناک محبوب 2012
ضمیمه ها:
۳۳ میلیون نفر از این سریال ترسیدند + عکس
بیش از ۳۳ میلیون نفر از تماشای فصل اول سریال «داستان وحشت آمریکایی» به خود لرزیدند.
به گزارش خبرآنلاین، اپیزود آخر این سریال ترسناک رکوردشکنی کرد و ۳٫۲۲ میلون نفر بیننده داشت و این درحالی است که فصل جدید سریال در خانه مخوف دیگری با بازیگران جدید تولید میشود.
هر قسمت فصل اول این سریال بطور میانگین ۲٫۸۱ میلیون نفر بیننده داشت و در مجموع ۱۲ قسمت فصل او ۳۳٫۸۲ میلیون نفر بیننده داشت. البته این آمار بدون احتساب تعداد بینندگان پخش مجدد هر قسمت است.
رایان مُرفی، طراح «داستان وحشت آمریکایی» محصول شبکه افایکس این خبر را اعلام کرد و جان لندگرف، مدیر شبکه نیز آن را تائید کرد، هرچند احتمال دارد فصل دوم با بازیگران اصلی فصل اول ساخته شود.
این سریال داستان یک روانپزشک است که با از سر گذراندن یک بحران به همراه همسر و دخترش به خانهای جدید نقل مکان میکنند. اما این خانه که قرار است آرامش را به آنها بازگرداند اسرار مخوفی دارد و چندین و چند نفر در آن به قتل رسیدهاند.
مرفی در نشست مطبوعاتی گفت: «هر فصل جدید ماجرایی متفاوت خواهد داشت.» و تاکید کرد هر فصل داستانی مجزا دارد و به فصلهای گذشته ربطی نخواهد داشت.
مرفی ادامه داد قرار است این سریال حالت یک جنگ یا گلچین داستانهای وحشت باشد. او تصریح کرد شاید برخی بازیگران فصل اول در فصل دوم حضور داشته باشند اما در نقشهایی جدید و متفاوت. او ابراز امیدواری کرد کیفیت سریال بازیگران مطرح هالیوود را متقاعد کند به عنوان بازیگر مهمان در «داستان وحشت آمریکایی» حضور پیدا کنند.
فصل دوم حتی عنوانبندی متفاوت خواهد داشت، محل وقوع ماجرا مکانی خارج از شهر لس آنجلس است و بازیگران جدیدی به سریال افروده میشوند اما تیم نویسندگان سریال تغییری نمیکند. طرح داستانی فصل جدید یک ماه دیگر اعلام میشود.
این سریال شاید مخاطبان خود را ترسانده باشد اما آنها را از دنبال کردن مجموعه فراری نداده است. تمامی قسمتهای سریال به یک میزان مخاطب داشتند و قسمت آخر با رکوردزنی فصل اول را خاتمه داد. این سریال پربینندهترین مجموعه شبکه افایکس است و ۲۹ درصد مشترکان این شبکه کابلی آن را تماشا میکنند که این آمار بسیار خوبی است. «داستان وحشت آمریکایی» حتی بالاتر از دو سریال محبوب و موفق شبکه یعنی «Justified» و «نیپ/تاک» قرار گرفته است.
«داستان وحشت آمریکایی» چهارشنبه شبها پخش میشدد و قسمت آخر فصل اول آن ۳٫۲ میلیون نفر بیننده داشت. فصل بعدی سریال اکتبر سال آینده میلادی (حدود ۹ ماه دیگر) روی آنتن میرود. این فصل نیز در ۱۲ قسمت ۴۰ دقیقهای تولید میشود.
اپیزود آخر فصل اول که در آن بسیاری از رازهای خانه مخوف برملا شد با احتساب پخش مجدد ۴٫۲ میلیون نفر بیننده داشته است. این سریال در دو رشته بهترین سریال داستانی و بهترین بازیگر زن نقش مکمل (برای جسیکا لنگ) نامزد جایزه گلدن گلوب شده است.
در این نوشت قصد این را دارم که تعدادی سریال خارجی رو به خوانندگان و علاقه مندان به فیلم و سریال معرفی و پیشنهاد کنم تا آنها را ببینند. سوالی که برای شما احتمالآ پیش می آید شاید این باشد که صرف زمانی برابر با ۱۰۰ ساعت یا بیشتر در مقابل تلویزیون یا کامپیوتر برای تماشایی این مجموعه های تلویزیونی آیا کاری عاقلانه می باشد یا نه؟ جواب دادن به این سوال بستگی به فردی دارد که این سوال را میپرسد اگر خودم را مثال بزنم باید بگم به عنوان دانشجوی کامپیوتر و علاقمند به سینما و چند سالی است که به کارهای تلویزیونی و مخصوصآ آنهای که در سطح کارهای سینمایی باشند تمرکز می کنم باید بگم که خوبی دیدن این سریال ها این است که در اولین گام این سریالها باعث آشنا کردن شما با فرهنگی که میتوان آن را در آغاز فرهنگی عجیب نام برد جهان بینی شما را در سطح فرهنگی بالا می برد.
نکته دیگری که در دیدن این سریال ها، یک امتیاز برای بینندگان آنها می شود این است که شما درواقع بهترین ساخته های تلویزیونی جهان را می بینید و حتمآ می تواند جایگزینی مناسب برای سریال های کم کیفیت از نظر فنی و محتوایی در تلویزیون دولتی ایران باشد و البته باید این را نیز بگویم که در این چند ده شاهکارهای نیز از تلویزیون دیده ایم که در مقاله ای دیگر به آنها نیز خواهیم پرداخت.
و سرآخر اگر می خواهیم در زمان بیکاری خود از وقتتان لذت ببرید باید بگوییم که این مجموعه ها می توانند انتخابی خوب باشند هر چند افرادی نیز هستند و بوده اند که از وقت کار و برنامه هایشان می زدند و به دیدن این برنامه ها مشغول می شدند پس اگر شما دارای اراده ای ضعیف هستید من خواندن ادامه این مطلب را شما پیشنهاد نمی کنم.
اول از همه ببینیم که مجله تایم در مورد سریال ها چی میگه:
برای رفتن به لیست کامل سریال های برتر از نظر متخصصان مجله تایم در اینجا کلیک کنید.
۱۰ سریال انتخاب شده از لیست تایم و مربوط به سالهای اخیر شرح زیر می باشد:
شماره ۱ : گمشدگان (Lost)
گمشدگان LOST روایت مردمی است که از یک سانحه سقوط هواپیما جان سالم به در میبرند و درست وسط جزیره ای دور افتاده در منطقه ای گرمسیر، تلاش برای رهایی از جزیره را آغاز می کنند. هر قسمت ۴۲ دقیقه ای این سریال علاوه بر ماجرای اصلی با فلش بکهایی به زندگی شخصیتها همراه است و به تدریج مخاطب را با زندگی شخصیتهای اصلی داستان آشنا می کند. شخصیتهایی که تقریبا هر کدام از یک نژاد، یک طرز تفکر و یک فرهنگ متفاوت هستند. در این سریال نماینده ای از هر قاره وجود دارد. از آسیا، استرالیا، آمریکا، اروپا و آفریقا و حتی از قطب هم نماینده ای حضور دارد (خرس قطبی) و شاید یکی از مسائلی که باعث جذب بی سابقه مخاطب برای این سریال شده همین نکته است نکته ظریفی که باعث می شود تقریبا تمام بینندگان براحتی با شخصیتها همزادپنداری کنند.
شماره ۲ : دوستان (Friends)
سریال دوستان در سال ۱۹۹۴ توسط مارتا کافمن و دیوید کرین ساخته شد که البته ایده ان از سالها قبل شروع شده بود..داستان Friends داستان ۶ دوست هست که از سالهای جوانی با هم دوست هستند و ماجراهایی که برای انها اتفاق می افتد هر یک از این شخصیتها خصوصیتی منحصر به فرد دارد که به او جذابیت می بخشد و او را از دیگران متمایز میکند.مثلا جویی که پر خور و دیر فهم است یا مونیکا که وسواسی و سخت گیر .
این سریال در قسمتهای اولیه خود چنان مورد استقبال قرار گرفت که پخش ان به مدت ۱۰ سال ادامه پیدا کرد.و البته اتمام آن به خاطر عدم اقبال عمومی نبود بلکه دستمزدهایی بود که تهیه کنندگان باید به بازیگران گمنام دیروز و ستارگان امروز پرداخت می کردند( Matt Leblanc در نقش Joey با اولین دستمزد خود یک پرس غذا خرید). پرداخت دستمزد ها ی میلیونی به بازیگران که هر سال بیشتر می شد ( مخصوصا جنیفر انیستون) و از طرفی کارهای سینمایی و تلویزیونی بسیاری به انها پیشنهاد شده بود در نهایت باعث پایان یافتن این سریال در سیزن ۱۰ شد. مردمی که سالها در کشورهای مختلف از المان گرفته تا ژاپن با شخصیتهای این داستان خندیده بودند و با ناراحتی انها اه کشیده بودند در قسمت اخر همراه با بازیگران سریال گریستند…تجربه ای که دیگر امکان ظهور ان وجود ندارد .حالا هر یک از این ستاره ها یک فیلم سینمایی یا شوی تلویزیونی را یک تنه می گرداند…البته موفقیتی که در Friends نصیب این بازیگران شد .در کارهای دیگرشان تکرار نشد ولی در هر حال Friends تجربه متفاوتی بود.
شماره ۳ : بیست و چهار (۲۴)
سریال بیست و چهار جز سریالهای پر طرفداری است که از سال ۲۰۰۱ شروع به پخش شد..داستان درباره ما مور اداره ضد تروریست جک بائر است که با خبر می شود ۲۴ ساعت بعد قرار است به جان نامزد ریاست جمهوری امریکا که اتفاقا شانس زیادی برای انتخاب شدن دارد سوء قصد شود(season 1) هم اکنون او فقط ۲۴ ساعت وقت دارد که از این حادثه جلوگیری کند..داستان در ۲۴ قسمت ۱ ساعتی(حدود ۴۰ دقیقه سریال و ۲۰ دقیقه اگهی بازرگانی در پخش تلویزیونی البته) اتفاق می افتد..اتفاقات به صورت Real Time می باشد.
در سیزن ۲ اعلام می شود که ۲۴ اینده یک بمب اتمی در لس انجلس منفجر خواهد شد.کسانی که علاقه مند به بازی تابین بل (جیگ سا) هستند این قسمت را حتما ببینند.
شش سیزن تا الان از این سریال پخش شده و می توان گفت در هر سیزن رشد قابل توجهی نسبت به سیزن های قبلی داشته است.
کیفر ساتر لند(های لندر) به عنوان تهیه کننه و بازیگر نقش بسیار زیادی در توفیق این سریال که در سایه حوادث ۱۱ سپتامبر ساخته شد داشته است.
شماره ۴ : خانواده سوپرانو (The Sopranos)
شاید سوپرانوز یکی از بهترین سریالهای تلویزیونی باشد که تعادل خوبی در حفظ درام خود کرده است .. در سوپرانوز هیچ کس عجله ای ندارد و همه چیز در طول داستان به ارامی پیش می رود ..سریال سوپرانوز محصول ۱۹۹۹ در شبکه HBO تهیه و تولید شد .. قبل از تولید این سریال مخالفت های زیادی صورت گرفت که بیانگر این بود که ژانر گنگستری ژانری منسوخ شده است و ظرفیت ساختی یک سریال بلند از ان وجود ندارد … ولی نمایش سیزن ۱ و به خصوص ۲ این سریال خلاف این را ثابت کرد و البته سوپرانوز از عناصری استفاده کرد که در ژانر خود حاکی از نو اوری کامل بود.
داستان سوپرانوز حول و حوش زندگی فردی به نام تونی سوپرانوز می گردد که دارای دو زندگی کاملا متفاوت است..یک زندگی او به خانواده اش اختصاص دارد و زندگی دیگرش به شبکه زیر زمینی مافیای نیوجرسی که او ریاست هر دو را عهده دار است..تونی سوپرانوز با بازی فوق العاده جیمز گاندولفینی (تمام مردان پادشاه) روحی تازه به این سبک سریال سازی داده است و مسائلی که شاید کمتر در این ژانر مطرح می شده نمایان کرده است.گاندولفینی با شخصیت سوپرانوز در مرز شخصیتی وحشتناک یا دوست داشتنی در حرکت است و هرگز به سمت کلیشه شدن پیش نمی رود.بازی ها و دیالوگ ها همه بدون نقص و عالی هستند و با وجود ۶ سیزن از پخش ان هنوز به پیش می روند.(۱۶+)
شماره ۵ : زنان سرسخت (Desperate Housewives)
این سریال بسیار زیبا از سال ۲۰۰۴ شروع به پخش شد و تا سال ۲۰۰۸ ، ۵ فصل آن نمایش داده شده است .این سریال در مدت پخش خود ۳ بار برنده جایزه گوی طلایی یا همان golden globe شده است و ۳۴ جایزه دیگر را هم تصاحب کرده است .
این سریال داستان روابط چند خانم است که در همسایگی یکدیگر زندگی می کنند و روابط جالبی از قبیل عشق ، دوستی ، دشمنی، همدردی و رقابت بر سر عشق با یکدیگر دارند . راز های زندگی این چند خانم که در همسایگی هم زندگی می کنند و هر کدام داستان زندگی خود را دنبال می کنند که در نهایت به نوعی با یکدیگر در رابطه است . این سریال با سبک خانوادگی خود توانسته است بسیاری از خانواده های اروپایی را مخاطب خود کند.
شماره ۶ : سیمسون ها (The Simpsons)
ماجراهای این مجموعه، در شهری به نام اسپرینگفیلد اتفاق میافتد. بیشتر شهروندان اسپرینگفیلد زردرنگ هستند و همگی آنها (به غیر از چند استثنا) تنها ۴ انگشت در هر دستشان دارند.
خانواده سیمپسونها کارشان را در برنامه تریسی اولمن در ۱۹ آوریل ۱۹۸۷ آغاز کردند. با اقبال نسبی که متوجه این برنامه شد، شبکه فاکس در سال ۱۹۸۹ پخش داستانهای خانواده سیمپسون را آغاز کرد. سیمپسونها در واقع اولین مجموعهٔ تلویزیونی موفق شبکه فاکس بود و آنها را متقاعد کرد که قراردادشان را با آقای گرونینگ چندین بار تمدید کنند. هم اکنون شبکه فاکس قرارداد تولید این مجموعه را تا سال ۲۰۰۸ تمدید کردهاست. با این کار این سریال فصل ۱۹ در حال پخش خواهد بود. در پایان این فصل از پخش برنامه (فصل ۱۸) تعداد بخشهای پخششده به ۴۰۰ عدد خواهد رسید که این برنامه را پربینندهترین برنامهٔ کمدی و پربینندهترین برنامه کارتونی تاریخ آمریکا خواهد کرد.
شماره ۷ : ۶ فوت زیر زمین (Six Feet Under)
شش فوت زیر زمین داستان خانواده ای است که شغل آنها اجرای مراسم کفن و دفن مرده هاست. داستان با مرگ پدر خانواده شروع می شود و شخصیت اصلی داستان که پیتر کراسی آن را بازی می کند به طرز ناخواسته ای مجبور به ادامه و همکاری با بقبه خانواده می شود تا این شغل را حفظ کنند.
تم اصلی سریال در روابط بین شخصیت ها و مواردی مثل مرگ و دین و خیانت زناشویی و … خلاصه می شود این سریال توسط آلن بال ساخته شده و از شبکه HBO در سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ پخش شد.
شماره ۸: سیم (The Wire)
سریال «سیم» (The Wire) از سوی مجله های تایم، انترتینمنت ویکلی و روزنامه گاردین در سال ۲۰۰۸ به عنوان بهترین برنامه تلویزیونی انتخاب شد، رتبه هشتم از ۱۰ سریال برتر را دارم . «سیم» سریالی پلیسی است که بسیار واقعی ساخته شده است.
این سریال درباره زندگی روزمره در آمریکا است و موضوع آن به پشت پرده قاچاق مواد مخدر در شهر بالتیمور، شهری که در آن وقایع جنایی بسیاری رخ می دهد می پردازد. در این سریال توسط دیود سیمون ساخته شده است و از شبکه HBO پخش شده است شخصیت اصلی سریال رو دمونیک وست بازی کرده که بازی او را در فیلم ۳۰۰ و شیکاگو و رشد هانیبال و همچنین نسخه اول جنگ ستارگان قسمت اول دیده ایم.
شماره ۹ : فرار از زندان (Prison Break)
فرار از زندان از سال ۲۰۰۵ از شبکه تلویزیونی فاکس شروع به پخش شد .. داستان این سریال درباره ۲ برادر است که یکی از انها با توطئه ای به زندان می افتد و منتظر حکم اعدام است و برادر دیگری که مهندس و طراح ساختمان است خود را به به عمد به زندان انداخته او بر اساس اطلاعاتی که از طراحی زندان دارد (چون خود او یکی از طراحان همان زندان بوده) برادر خود را که به دلایل جنایی یا سیاسی و امنیتی به زندان افتاده را نجات دهد..
معمولا طرفداران سریال گمشدگان از این سریال نیز استقبال زیادی کرده اند البته تنها نکته قابل شباهت این دو شاید تعلیق های مداوم در طول داستان باشد.. البته در این سریال تنش ها بسیار بیشتر نمود پیدا می کنند و هر لحظه بیننده با کشش و پیچشی در طول داستان مواجه می شود که انتظارش را ندارد… بازی “ونت وورث میلر “بسیار عالی است و فیلم نامه بسیار پر تنش نوشته شده است …در هر حال اگر مشکل قلبی دارید این سریال را نبینید.
شماره ۱۰ : دکتر هاوس (House M.D)
شخصیت دکتر هاس یکی از شخصیت های نادر در سریالهای تلویزیونی است . او نقش اول سریالی به همین نام است که از کانال فاکس پخش می شود . این سریال هم اکنون پربیننده ترین سریال در این کانال می باشد و به طور کلی دومین سریال پربیننده دد بین تمام سریالهایی است که از فاکس پخش شده اند. این سریال از گونه سریالهای درام بیمارستانی است که نمونه معمولی ان سریال استرالیایی (All Saints) یا پرستاران می باشد که از تلویزیزیون ایران پخش می شود و نمونه های بهتر ان سریال E.R و سریال Grey’s Anatomy و سریال General Hospital که از سال ۱۹۶۳ در حال پخش هستند که البته همه محصول هالیوود ند. سریال House M.D با اینکه لقب سریال درام بیمارستانی را یدک می کشد ولی با تمام گونه های خود فرق دارد و فرق بزرگش شخصیت بزرگ ان یعنی دکتر هاس است که نام سریال را هم به خود اختصاص داده. در حالی که در بیشتر سریالها بر داستان و روایت تاکید دارند در هاس به شخصیت توجه شده است .به نوعی هر چه سازندگان این سریال در چنته داشته اند بر روی شخصیت اصلی خود یعنی دکتر هاس گذاشته اند. دکتر هاس با بازی درخشان هیو لاری در هیچ یک از دسته بندی های شخصیت سیاه و سفید و حتی خاکستری نمی گنجد . او شخصیتی منحصر به فرد است که تنها بهانه دیدن سریال هاس می باشد . مردم سریال هاس را به خاطر بیماری های عجیب و غریبش و نحوه معالجه انها نمیبینند بلکه انها این سریال را به خاطر خود دکتر هاس می بینند همان طور که سریال Monk را به خاطر نحوه کشف جرم ها نمیبینند بلکه خود مانک برایشان مهم است. برای انها مهم است که دکتر هاس چه می گوید و یا چه کار می کند و بیماری و بیمارستان و دکتر ها همه وسیله ای برای بیشتر نزدیک شدن به شخصیت دکتر هاس است . همان طور که هیو لاری موقع گرفتن گلدن گلاب گفت این که بازیگر چه قدر خوب بازی می کند مهم نیست بلکه اینکه چقدر شانس داشته باشد که در نقشی خوب بازی کند مهم است .
فرمانده بی سرِ لشکر25 درآخرین لحظه شهادت پشت بی سیم چه گفت |
||
|
||
بسم الله
پس از اتمام دوره آموزش به ساری بازگشت و در 15 آبان 1361 به عنوان مسئول دسته گروهان جنگلی سپاه پاسداران منطقه 3 ساری منصوب و شروع به کار کرد. اما اشتیاق حضور در جبهه های جنگ سبب شد که کار در پشت جبهه را رها کند و برای چهارمین بار در تاریخ 16 آبان 1361 عازم جبهه شود. این بار به عنوان فرمانده گردان مسلم عقیل (ع) لشکر 25 کربلا منصوب شد. بلند شو حركت كن، دشمن در حال فرار است. در همین حال من خودم را تا وسط میدان مین به ایشان رساندم. دیدم شهید با چه شور و حالی نیروها را از میدان مین عبور می دهد و می گوید شما پیروزید شما بچه های مازندران باید این قله را از دشمن بگیرید. بالاخره یك ساعت درگیری طول كشید تا توانستم سنگرهای اول دشمن را فتح كنیم و خودمان را به بالای قله برسانیم و پیروزی خودمان را تثبیت كنیم. صبح فردا شهید عالی آنقدر خوشحال بود كه در پوست خود نمی گنجید. |
تمام راه حاج همت حرفی نزد. سرنشینان خودرو سعی کردند تا با هر بهانهای مقصد را از او بپرسند، ولی حتی در لابهلای شوخیهایی که میکردند نتوانستند حرفی از همت بشنوند. او تنها میگفتم: «بعداً خواهید فهمید.» |
![]() |
شهید محمد ابراهیم همت روز دوازدهم فروردین ۱۳۳۴ در شهر رضا به دنیا آمد. حاج همّت در خرداد ۱۳۵۹ برای مقابله با ضد انقلاب به کردستان اعزام شد. محمد ابراهیم مدتی به عنوان مسئول روابط عمومی سپاه پاوه مشغول بود و پس از مدتی به عنوان فرمانده سپاه پاوه به جنگ پرداخت.
شهید همت به همراه حاج احمد متوسلیان به دستور فرمانده کل سپاه مأمور تشکیل تیپ محمد رسول الله(ص) شدند. حاج احمد به عنوان فرمانده تیپ و شهید حاج همت به عنوان مسئول ستاد تیپ فعالیت می کردند.
پاییز سال ۱۳۶۰ حاج همت به همراه تنی چند از سلحشوران جنگ و از جمله حاج احمد متوسلیان به سفر روحانی حج مشرف شدند. محمد ابراهیم در عملیات مسلم بن عقیل و محرّم با مسئولیت فرمانده قرارگاه فعالیت میکرد. او در مدّت فرماندهی تیپ محمد رسول ا...(ص) که بعد به لشکر ۲۷ تبدیل شد در چندین عملیات به صورت خط شکن وارد شد. شهید همت سر انجام در عملیات خیبر که در اسفند ۱۳۶۲ آغاز شد به فیض شهادت نائل شد.
*اوایل بهمن ماه ۱۳۶۲ بود. حاج همت وارد پادگان شد و تعدادی از نیروهای اطلاعات - عملیات لشگر را در کنار خود جمع کرد و با آنها حرف زد. روز بعد با همان نیروها به سفری که هیچ کس نمیدانست رفت و پس از دو روز بازگشتند. هرکدام از نیروهای لشگر از آن گروه میپرسیدند کجا رفتند، هیچکدام حرفی نمیزدند. بار دوم حاج همت تعداد دیگری را با خود برد. آنها مسئولان لشگر بودند. همگی سوار یک ماشین نظامی شدند و از دو کوهه بیرون زدند. هنوز فاصله زیادی از پادگان نگرفته بودند که همراهان حاج همت از وی محل مأموریتشان را پرسیدند.
همت گفت: «خواهید فهمید.» ماشین از اندیشمک گذشت و راه اهواز را در پیش گرفت. هر کدام از نیروها جبهه و شهری را حدس میزد. اما وقتی ماشین به اهواز رسید و راه خود را به طرف جاده اهواز-خمرشهر ادامه داد، کسانی که حدس میزدند به سمت سوسنگرد، آبادان و یا محورهایی که پیش از اهواز به آنجا راه داشت میروند، حرفشان را پس گرفتند. تمام راه حاج همت حرفی نزد. سرنشینان خودرو سعی کردند تا با هر بهانهای مقصد را از او بپرسند، ولی حتی در لابهلای شوخیهایی که میکردند نتوانستند حرفی از همت بشنوند. او تنها میگفتم: «بعداً خواهید فهمید.»
آنها نزدیک به ۵۰ کیلومتر از اهواز فاصله گرفته بودند. راننده فرمان را به طرف جادهای که به جفیر میرفت چرخاند. دیگر مقصد قابل پیشبینی بود. همت به آرامی سرش را برگرداند و با لبخندی دلنشین خطاب به سرنشینانی که روی صندلی عقب نشسته بودند گفت: «میریم، طلائیه!» یکی از آنها با لحن خاصی گفت: «نمیگفتی هم میدانستیم.»
حاج همت و دوستانش به جفیر رسیدند و ماشین جلوی یکی از پاسگاههای مرزی توقف کرد. همگی از ماشین پایین آمدند. حاج همت به جای راننده نشست و از باقی سرنشینان خواست همانجا منتظر بمانند تا برگردد.
همت به طرف قرارگاه رفت. محلی که هدایت و هماهنگی نیروهای تازه وارد برای عملیات آینده را بر عهده داشت. نیروهای عراقی در جزیره مجنون بودند، اما از آنجا که منطقه با تلاقی بود و نیزارهای بلند آب هور را پوشانده بود، احتمال هیچگونه تحرکی از سوی نیروهای ایران در آن جا را نمیدادند. به همین سبب گاه و بیگاه توپخانهای که در جزیره مستقر بودند، گلوله را به سوی جفیر شلیک میکرد. صدای گلوله در دشت میپیچید و چند لحظهای بعد همه جا ساکت میشد.
یک ساعت بعد همت بازگشت و همراهانش را با خود به قرارگاه برد. در بین راه به آنها خبر داد که عملیات بعدی در منطقه طلائیه و جزایر شمالی و جنوبی مجنون و به طور کلی شرق بصره انجام خواهد گرفت. منطقه عملیاتی خیبر از لحاظ موقعیت جغرافیایی در شمال بصره واقع شده و شمال به العزیز و روستای البیضه و الصخره، از جنوب به نشوه و طلائیه، از غرب به جادهالعماره- بصره و از شرق به حاشیه ساحلی هور که نزدیک جاده سوسنگرد- طلائیه است، منتهی میگردد موقعیتهای مزبور در خشکی شرق دجله، جنوب جزایر مجنون و داخل هور قرار دارد.
هورالهویزه از آبهای راکد تشکیل شده و آب رودخانههای دجله، کرخه نور، طیب، دویرج و بارانهای فصلی داخل آن میشوند، وجود نیروها و شکل طبیعی آن موجب شده که راههای معینی برای تردد قایقها ایجاد شود که اصطلاحا آبراه نامیده میشوند. مهمترین نقاط هور، جزایر شمالی و جنوبی هستند که از لحاظ اقتصادی و نظامی بسیار حائز اهمیت میباشند. پلهای الغدیر، القرنه و نشوه که بر روی بصره- العماره واقعند و نیز رودخانه دجله از جمله نقاط مهم آن منطقه به شمار میروند.
از آنجا که ارتش عراق تصور نمیکرد ایران از منطقه هور دست به انجام عملیات بزند در داخل جزایر مجنون نیرویی در حد یک گردان از جیش الشعبی قرار داشت. در محور شمال (العزیز- رطه) و محور جنوبی (القرنه) نیز نیروهای مرزی به عنوان افراد باشگاه مستقر بودند. فقط از محور طلائیه خط دفاعی مستحکم همراه با موانع و کانال وجود داشت. در محور زید نیز موانع و خطوط دفاعی دشمن از پیچیدگی خاصی برخوردار بود.
با هدف تصرف بصره دو محور مستقل برای انجام عملیات انتخاب شد هورالعزیز و زید برای محور هور قرارگاه نجف (سپاه) و برای محور دیگر قرارگاه کربلا (ارتش) در نظر گرفته شدند. این تفاوت که عملیات اصلی و تعیین کننده در هور بود. همت در رابطه با شناسایی منطقه و دقتی که کلیه نیروهای شناسایی و فرماندهان به کار برده بودند، میگوید: این قدر روی جزئیات کار پیش بینی شده بود که حد نداشت. حفاظت واقعا شدید بود.
همت همچنین درباره ویژگی منطقه عملیاتی خیبر و اهمیت آن از نظر دشمن میگوید:
ما خیلی اصرار روی بغداد داشتیم. ولی در مورد بغداد باید اول جمعآوری اطلاعات و عکسبرداری و غیره انجام بشه تا بشه از بغداد شروع کرد ولی اینجا گلوگاهه. خرخره صدامه، تمام زندگیش از دریا میگذرد. از خور عبدالله، موشک گذاشتن و روزی نیست که موشک نزند. صدور نفتش از این جاست از نظر اقتصادی براش مهمه.
همت در روزهای پایانی بهمن ماه ۱۳۶۲ دوکوهه را به قصد اسلام اباد ترک کرد. این سفر آخرین دیدار او و خانوادهاش بود. شرح این دیدار از بخشهای شنیدنی و خاطرات همسر وی میباشد.
نزدیک غروب خسته از راه رسید. سر و رویش خاکی بود. لباسش بوی خاک گرفته بود. هر بار که از راه میرسید احساس میکردی با خاک انس بیشتری پیدا کرده است. آن شب آرامتر از گذشته بود. انگار حرفی برای گفتن نداشت. نگاهش را از من دزدید. زود خوابید. بالای سرش نشستم. چشمهایش را بست به چهرهاش خیره شدم. برای اولین مرتبه دیدم حاجی پیر شده است. در صورتش چینهایی به چشم میخورد نه از آن چینهایی که همه ما میشناسیم و صدها بار به چشم خود دیدهایم. بچهها مهدی و مصطفی در خواب بودند. من به برخورد وی فکر میکردم. به جملاتی که بارها از دهان او شنیده بودم. هنوز به تو ملتمصم از خدا بخواه که محبت تو را از قلب من بردارد.
آن شب بریدن حاجی را دیدم. برخورد سرد او گویای همه چیز است. به خودم لرزیدم یک لحظه احساس کردم نکند آخرین شب ... آخرین دیدارمان باشد. حاجی گفته بود صبح روز بعد ماشین ساعت ۶:۳۰ جلو منزل باشد. کمی زودتر بلند شد و خود را آماده کرد اما ماشین نیامد. ساعت هفت صبح راننده تنها رسید. او گفت: ماشین دچار نقص فنی شده حاجی تا ساعت ۹ صبح در خانه ماند دو ساعت تمام بیآنکه چیزی بگوید به رختخواب گوشه اتاق تکیه داد و نشست. انگشتانش را به هم حلقه زد و زانوانش را بغل گرفت. حالتی گرفته و غمگین داشت. مهدی در حالی که یک قوری در دست گرفته بود بابا بابا مرتب میگفت و دور اتاق میچرخید. گاه نیز خود را به پدرش نزدیک میکرد اما حاجی عکسالعملی از خود نشان نمیداد. از سردی نگاهش طاقتم طاق شد. رو به وی کردم و گفتم این دفعه تو خیلی نسبت به ما بیعاطفه شدی حالا من هیچ لااقل به خاطر این بچه رعایت کن.
حاجی سکوت کرد و تنها صورت خود را به سمتی دیگر چرخاند نمیتوانستم تمام چهرهاش را ببینم. قدری جابجا شدم او را تماشا کردم. قطرات پیوسته اشک را که از گونههایش جاری بود دیدم.
ماشین که از راه رسید حاجی آماده حرکت بود. به یاد دارم در سفرهای قبل بند پوتینهای خود را در بیرون از خانه در ماشین میبست. ولی آن روز در نهایت خونسردی جلو در نشست و پس از آنکه پوتینهای خود را پوشید آرام آرام بندهای آن را گره زد و مهیای رفتن شد. وقت خداحافظی سرش را به زیر انداخت و گفت: خدا را شکر ماشین دیر آمد توانستم بیشتر پیش شما باشم. خب دیگه ما رفتیم.
- کجا؟
-جایی که باید میرفتیم اگه ما رو ندیدی حلالمون کن.
معنی حرفهای او را کاملا میدانستم با این حال گفتم امکان نداره که شهید بشی.
پرسید: چه طور مگه؟
گفتم: باور نمیکنم خداوند در یک لحظه همه چیز بندهاش را از او بگیرد.
حاجی رفت و من و مهدی و مصطفی او را تا جلوی در خانه بدرقه کردیم. وقتی صدای حرکت ماشین به گوشم رسید. احساس از دست دادن او در قلبم قوت گرفت.
پس از عملیات والفجر ۴ لشکر محمد رسول الله (ص) برای بازسازی و سازمان دادن به گردانها از غرب به تهران رفت. در آنجا به کلیه نیروهای بسیجی پایان ماموریت داده شد و سایر نیروهایی که از یگانهای دیگر به لشکر مامور شده بودند به لشکرها و تیپهای مربوطه بازگشتند.
تنها قریب هشت صد نیروی سپاهی که از یگانهای خود به لشکر منتقل شده بودند باقی ماندند. در این میان تعدادی از مسئولان عمده لشکر نیز رفتند و تعداد معدودی از جمله سیدرضا دستواره، عباس کریمی، محمد عبادیان، اکبر زجاجی و دو سه نفر دیگر از نیروهای قدیمی در لشکر ماندگار شدند.
از آنجا که پیشتر بازسازی لشکر و شکلگیری نیروها در مناطق عملیاتی و یا نزدیک به فضای جبههها صورت میگرفت این بار نیز به دلیل کمبود فضای آموزش نیروها در پادگان ولی عصر (عج) تهران و عدم هماهنگی در جمع آوری نیروها راس ساعت مقرر، مشکلاتی فراهم شد.
در جلسهای با حضور سیدرضا دستواره، همت و فرماندهان گردانها و تیپ در تهران تشکیل شد. مقرر گردید تمامی نیروها بازمانده در لشکر از تهران کنده شود و به منطقه سرپل ذهاب بروند.
چند روز بعد نیروها به منطقه اعزام شدند و در اطراف ارتفاعات بشکان، تیره کوه، شاخ شووالدری و توشاب مستقر شدند و مسئولان لشکر، کار بازسازی و سازماندهی تیپها و گردانها را آغاز کردند اما مدتی بعد به علت سرد شدن هوا و رسیدن فصل زمستان به دستور حاج همت نیروها به دو کوهه فرستاده شدند.
از یک سو خستگی نیروهای قدیمی لشکر از سوی دیگر همزمان شدن شکلگیری گردانهای طرح لبیک یا خمینی یا ایام ۲۲ بهمن و بالاتر از اینها شهادت بیش از ۲۲ فرمانده گردان و فرمانده تیپ در عملیاتهای قبل لشکر را دچار فقدان فرمانده کارآزموده کرده بود.
از این رو نیروهای کار کشته و باقی مانده در لشکر اعتقاد داشتند گردانها دچار کمبود نیروی کادر هستند و در صورت تشکیل آنها نخواهند توانست در عملیات بعد به درستی عمل کنند. این حرفها تا حدود زیادی درست بود زیرا هر گردان باید دارای ۹ مسئول دسته، ۶ معاون گروهان، ۳ مسئول گروهان، ۲ معاون گردان و یک فرمانده گردان مطمئن باشد و حاج همت در زمانی کوتاه قادر به تامین چنین نیرویی نبود با این وجود به مسئولان لشکر سفارش کرد تا آنجا که میتوانند گردانها را سر و سامان دهند و آنها نیز پذیرفتند. مدتی بعد از سوی قرارگاه نجف و خاتم الانبیا منطقه عملیاتی جدید اعلام گردید و لشکر با حفظ اسرار نظامی و رعایت مقررات ویژه مربوط به عملیات وارد منطقه عملیاتی خیبر شد. این در حالی بود که تازه مسئولان لشکر توانسته بودند گردانها را سر و سامان دهند. ولی به لحاظ تامین کادر فرماندهی گردانها در مضیقه بودند حال آنکه تنها کمتر از ۱۰ روز به آنها فرصت داده شد تا تکمیل نیروهای مورد نیاز خود منطقه را شناسایی کرده و نسبت به نقشه عملیاتی توجیه شوند. به سفارش حاج همت مسئولان لشکر و گردانها با توکل به خدا و اطمینان قلبی اقدام به تکمیل گردانهای خود کردند و آموزش بسیار فشردهای را برای نیروها تدارک دیدند.
با توجه به شهادت اکبر حاجیپور و عباس ورامینی در والفجر ۴ حاج همت برنامه جدیدی طراحی نمود و بر اساس شرح وظایفی که به فرماندهان تیپها داده شد هیچ کدام از تیپهای لشکر دارای ستاد نبوده و مجموعه تیپهای لشکر نیز از سه تیپ به دو تیپ تقلیل یافته و هر تیپ دارای پنج گردان شد.
بدین ترتیب لشکر را یازده گردان به نامهای عمار، میثم، مقداد، حبیب، کمیل، مسلم بن عقیل، بلال، ابوذر، مالک، سلمان و حمزه تشکیل دادند.
رضا دستواره در اینباره میگوید: «در طول جنگ سابقه نداشت که ما به این سرعت بخواهیم گردان تشکیل بدهیم و وارد عملیات بشویم؛ زیرا فرصت هماهنگی نیروها و شناسایی آنها حتی برقراری ارتباط میان مسئولان گردانها با فرمانده گردان و حتی فرمانده تیپها وجود نداشت.»
- تاریخ ارسال :
- بازدید : 1846
قسمت دوم ...
مکان: لبه اروند رود
زمان: عملیات والفجر ۸
شب را در همان اتاقک ها به صبح رساندیم و فردا صبح به سمت منطقه یعنی نزدیکی خط حرکت کردیم. کلی کامیون و ادوات جنگی از دشمن مانده بود که یادمه هر لشگری که زودتر رسیده بود با رنگ پیسولت نوشته بودند …اموال لشگر فلان و… ما در جایی پیاده شدیم که از قرائن وشواهد بر میآمد که محل تدارکات وآشپزخانه دشمن بود. کلی قوطیهای بزرگ از شیر خشک به صورت دست نخورده بود. کلی خرمای کنجدی، برنج، مجله و حتی لباس وموتورسیکلت و … آنجا موجود بود. شب را در همان منطقه به صبح رساندیم .
ما در کنار جاده فاو-امالقصر بودیم و روبروی ما منطقه آبی بود که به جزایر بوبیان کویت مشرف بود. در واقع با تصرف شهر فاو همسایه جدیدی را به نام کویت داشتیم که یادمه این مطلب آن موقع یکی از تیترهای مهم اخبار بود.
از آنجائیکه منطقه بصورت کاملاً جنگی بود، برخی مواقع آتش خمپاره دشمن در نزدیکی مواضع ما مشاهده میشد که بر اثر اصابت چند گلوله خمپاره، شاهد چند شهید و مجروح هم بودیم که البته از گردان ما نبودند زیرا ما تقریباً در سنگرهای بجا مانده از عراقیها بودیم ودر آن موقع هنوز شهید ومجروح نداده بودیم.
یکی از صحنه های جالب که همان روز شاهد بودیم، صحنه پاتک دشمن بود که یکی از هلیکوپترهای دشمن تا نزدیکی مواضع ما که چند کیلومتری از خط فاصله داشت رسید و یادمه بچهها به سمتش شلیک کردند که یکی ازآنان سید بود که تیر بارچی دسته مان بود که همانجا هلیکوپتر سقوط کرد. بچهها فریاد میزدند سید هلیکوپتر را زد که سید دستاش را بالا میگرفت ومیگفت نه! … خدا زد … خدا زد .
این وضع درگیری نصفه و نیمه تا پایان آن روز ادامه داشت تا اینکه نزدیکیهای غروب اعلام کردند آماده باشید برای حرکت.
اول شب آرام آرام به سمت خط مقدم حرکت کردیم. هر از گاهی در فاصلهای که حرکت میکردیم، فرمان میآمد که بنشینیم. هوا هم سرد بود. در اثنای راه توپ های فرانسوی را میدیدیم که با نوری بسیار کم همانند ستاره در آسمان حرکت میکنند. خاصیت توپهای فرانسوی اینگونه بود که وقتی شلیک میشدند مانند چراغی کم رنگ در آسمان حرکت میکردند، مثل حرکت هواپیما در شب و بعد از چند ثانیه خاموش میشدند وهمانجا فرود می آمدند ومنفجر میشدند. این صحنهها را به وفور شاهد بودیم .
حرکت ما به همین گونه و برای چند ساعتی ادامه داشت. در مسیر راه بچهها دائما ذکر میگفتند. یادمه یکی از اذکاری را که توصیه میکردند این بود:
«یا منزل السکینه فی قلوب المومنین»
«ای آرامش دهنده قلبهای مومنان »
در مسیر راه جملهای را یادمه برادر قیومی گفت:
«بچهها ارواح شهدا امشب با شهدا هستند ….»
همانجا این جمله امام (ره ) به یادم آمد که فرموده بود:
«ارواح طیبه شهدا در شبهای عملیات حاضر و ناظر بر شما هستند. همانجا از خدا خواستم اگر قرار است شهید شوم با ایمان واخلاص باشد و اگر قرار است زنده بمانم از خدا خواستم که ترس دشمن را از دلم بیرون کند.
اینها از امورات معنوی بود که امثال شهید میر آخوری به ما یاد داده بود. این شهید بزرگوار همواره به ما میگفت در موقع عملیات اگر نشستید و باصطلاح کپ کردید، خواهید ماند ولی اگر در همان لحظه از جا کنده شوید تا آخر کار ادامه خواهید داد و ترسی نخواهید داشت.
ما دسته یک گروهان ۲ بودیم و به ترتیب دسته ۲ و ۳ هم پشت سر ما بودند. یادمه صدای برادرمان جنیدی را که در مسیر راه برای بچهها جملات حماسهای میگفت را میشنیدیم. خلاصه بگم حال وهوایی بود …..
تا دقایقی دیگر عدهای میهمان سیدالشهدا (علیه السلام) میشدند.
بعد از چند ساعتی حرکت و نشست و برخاستهای متوالی بالاخره به خط مقدم رسیدیم …
دیگر سکوتی محض حکمفرما شد. مسئولین برای توجیه به جلو فراخوانده شدند … چند دقیقهای نگذشت که شهید میرآخوری آمد و توضیحاتی داد …
«… برادران توجه کنند گروهان یک الان درگیر میشود. چند تا تانک هست منهدم میکنند. بعد از آن یک پلی هست، جلوی پل مستقر میشویم تا تخریب پل را مینگذاری کند. پس از آن برمیگردیم عقب و پل منفجر میشود. اگر نیاز شد، اولین دسته که به خط میزند دسته ماست. تیم اول با برادر طیبی و تیم دوم با برادر خاکسار میزنند به خط … مهمات خود را زیاد هدر ندهید چون وقتی فردا دشمن پاتک کند، مهمات را لازم خواهیم داشت. باید فردا برای پاتک دشمن مهمات خود را حفظ کنید و … »
از راست به چپ: مهدی صاحبقرانی، اکبر طیبی، شهید شعبان میرآخوری
مکان: اردوگاه کارون
زمان: قبل از عملیات والفجر ۸
شهید آرویی هم که مسئولیت دسته ۲ را که پشت سر ما بود بر عهده داشت مشابه همین حرفها را برای نیروهای خود میگفت.
ساعت حدودای ۱۱ شب بود. لحظات به سختی میگذشت و سکوت محضی حکمفرما شده بود. یادمه رفتم پیش شهید میرآخوری و ازش پرسیدم مجروحها را کجا ببریم عقب ….گفت خدا کند کسی مجروح و شهید نشود و…. این آخرین دیدار و صحبت ما با هم بود ….
پس از آن سکوت سنگین و زمزمههای زیر لب بچهها، ناگهان این سکوت با صدای انفجار یک نارنجک شکست…
درگیری شروع شد صدای تیر، تیر بار و انفجارات مختلف فضا را پر کرد.
قسمت سوم ...
خاکریز دوجداره
کنار جاده فاو-ام القصر
منطقه عملیاتی والفجر ۸
نمیدانم چند دقیقه گذشت که یکباره اعلام کردند حرکت کنید …
وارد شدیم و صحنههای بسیار باورنکردنی را مشاهده کردیم … جاده مملو از تانک، نفر بر، پیامپی و تیر بار و … یعنی یک لشگر کاملاً زرهی و آماده منتظر ما بودند و با آن چیزی که چند دقیقه قبل شنیدیم کاملاً فرق میکرد چون به ما گفته بودند چند دستگاه تانک و نفر بر بیشتر در منطقه نیست و آنچه ما دیدیم، مواجهه با یک لشگر زرهی بود که بعدها فهمیدیم لشگر ۶ زرهی عراق است.
البته مسئولین قصوری نداشتند آنان تا غروب آن روز چهار الی پنج تانک دیده بودند ولی سرعت عمل و انتقال عراقیها باعث شده بود در عرض چند ساعت یک لشگر زرهی مجهز را برای پاتک همان شب و یا فردا شب وارد منطقه کنند و دراین صحنه همه غافلگیر شدند و در واقع گردان حمزه جنگی کرد که در حقیقت جنگ تن با تانک بود و مانند همیشه در طول زمان جنگ هر وقت با دشمن مواجه میشد با سخترین مرحله کار مواجه بود.
وقتی به درون دشمن وارد شدیم انگار که منتظر بودند … ناگهان از زیر تانکها و خودروهای خود شروع کردند به تیراندازی به طرف ما. خدا میداند این لحظه را هیچ وقت نمیتوانم فراموش کنم …
همینطور دیدم بچهها مثل برگ خزان ریختند به زمین چون حمل مجروح بودم با مسلمی داشتیم حرکت میکردیم که رگبارشان به طرف ما آمد مسلمی یک تیر به سینه اش خورد و شهید شد ومن هم یک تیر به پایم اثابت کرد و گردان به طرف دشمن حرکت میکرد و درگیری بسیار شدیدی بود .
تعداد زیادی از ماشینهای و ادوات زرهی دشمن در حال سوختن وانفجار بود. نیروهای گردان از دو طرف جاده به سمت دشمن در حال جنگ نفر به نفر بودند. آنقدر تن به تن با هم شده بودیم که گاهی مواقع تیرها به سمت خودیها میرفت. چند تا از تانکها که در حال انفجار بودند ترکشهایش و بعضاً پرتاب برجکهایش به سمت خودی هم میآمد و در حالت نبرد تن به تن این کار طبیعی بود.
یادمه یکی از جیپهای دشمن که مورد اصابت قرارگرفت و راننده آن هم کشته شده بود، جنازهاش افتاد روی فرمان و ماشین بود که داشت مرتب بوق میزد. منظره کاملاً به صورت آتش و خون و جنگ تمام عیار در آمده بود و کاری که گردان توانست بکند و رشادتهای بینظیری که این ارتش خدایی توانستند بکنند انهدام جنگافزارهای زرهی و نیروهای آن بود که با رشادت فرزندان روح الله نگذاشتند برنامه دشمن مبنی بر تصرف مجدد مواضع خودی رنگ واقعیت به خود بگیرد ولی با توجه به حجم گسترده درگیری نتوانستیم به هدف تعیین شده که همانا تصرف پل بود برسیم.
در اینجا باید تقدیر کرد ازعزیزان گردان انصارالرسول (ص) و فرمانده آن برادرمان جعفر محتشم که به محض اطلاع از وضعیت، به گردانش که پشت سر ما بود دستور داد همه تجهیزات خود را باز کنند و بگذارند زمین و برانکارد ببرند جلو و شهدا و مجروحین را به عقب بیاورند که اگر این اتفاق نیفتاده بود خیلی از شهدا ومجروحین جا میماندند. البته گردانهای دیگر هم در همان منطقه شبهای بعد عملیاتهایی کردند ولی هرگزآن پل تصرف نشد.
من در محل درگیر ی مانده بودم و پایم هم تیر خورده بود. البته سطحی بود و بالا سر مجروحین و شهدا بودم که برادر قیومی از وضعیتم پرسید. گفتم که تیر خوردم. به من گفت برو عقب! البته نمی خواستم بروم عقب که فریاد زد سرم و گفت… برو عقب و… من لنگانلنگان به عقب آمدم.
پس از مدتی پیادهروی به یک سه راهی رسیدم که معروف شده بود به سه راهی محتشم. عدهای از بچههای گردان و دسته را هم دیدم. خبرهایی مبنی بر اینکه کی شهید شد و کی زنده است رد و بدل میشد. پس از باندپیچی پام توسط امدادگران با یک دستگاه آمبولانس به عقب حرکت کردیم. به اسکله که رسیدیم یک بیمارستان صحرایی بود که مقداری کار مداوا روی مجروحین انجام میدادند و بعد از آن سوار قایق شدیم.
گلوله برخی از همان توپهای فرانسوی روی اسکله فرود میآمد. وقتی گلوله توپ روی آب میآمد، علاوه بر چندبرابرکردن موج انفجار، خود وحشت مضاعفی هم در آن نیمه شب ایجاد میکرد. بعضاً مشاهده شده بود گلوله توپ در نزدیکی قایقها اثابت میکرد وعلاوه بر واژگونی قایقها منجر به شهادت و مجروح شدن عدهای دیگر میشد بالاخره این طبیعت جنگ است و به قول بچهها در جنگ که نقل و نبات خیرات نمیکنند. نقل ونبات آن همین بمب، گلوله وخمپاره است !!!!
پس از رسیدن به ساحل خودی، سوار بر یک اتوبوس بیصندلی که تمام ردیف آن برانکارد بود شدیم و روی یکی از این برانکاردها خوابیدیم تا به بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا (س) رسیدیم. حسین اسداللهی هم بغل دستم بود. پس از مقداری مداوا با همان اتوبوس به سمت اهواز حرکت کردیم. وقتی رسیدیم اهواز که دیگه وسطهای روز بود.
در اهواز در آسایشگاهی همه مجروحین را مستقر کردند که تعدادی از بچههای گردان را دیدم طیبی، شهید احراری ، شهید سربی، داود معقول، منصور حسین زاده و….
پس از چند ساعتی حدود بعد از ظهر بود که با قطار ما را حرکت دادند. فردا صبح بود که به اراک رسیدیم. ابتدا ما را بردند بیمارستان امیر کبیر اراک. بعد ازظهر بود که به سمت تهران حرکت دادند. در قطار بود که با دوستان همسفر قرار گذاشتیم که دو سه روز دیگه برگردیم به منطقه چون اغلب ما سطحی مجروح شدیم. این را بگویم که در اراک به ما لباسهای نو دادند و ما با همان لباسهای نو آمدیم تهران.
حدود ساعت ۱۰ شب بود رسیدم تهران و آمدم درب منزل. زنگ را که زدم برادر بزرگم گفت کیه؟؟ چند بار گفتم منم. باورش نمیشد که من باشم. درب حیا ط که باز شد وقتی من را با کت و شلوار و پیراهن نو که دیدند از تعجب داشتند شاخ در می آوردند. (بحبوحه عملیات وتصور اینکه بنده الان در جبهه هستم با این منظره غیر منتظره واقعا دیدنی بود !!!!مادرم دائم ازم میپرسید چت شده نمیدانم فکر میکرد شیمیایی شدم و….خدا بیامرز پدرم هم همینطور هاج واج مانده بود که چه بگوید !!.)
پس از از دو سه روز توقف در تهران طبق قراری که با هم گذاشتیم با قطار مجددا به اهواز برگشتیم و با هر زحمتی بود خود را به اروند و فاو رساندیم. تقریباً چهار پنج روزی از عملیات گردان میگذشت و در این مدت خبر شهادت و مجروحیت خیلی از بچهها به گوشمان رسید. گلستانی، میر آخوری، امیری فر و…
با اشخاصی که برگشتیم شهید سربی، شهید احراری، داود معقول ، اکبر طیبی، روغنگرها، عبدالله پور (راننده گردان ) ما مجدداً به سمت بچهها برگشتیم و برگشت ما چند نفر روحیه خوبی برای بچهها بود .
یادمه اول آمدیم در سنگر گردان که تقریبا یک سنگر بزرگ بود که برادران امینی، مجتهدی، میرکیانی و…در آن مستقر بودند پس از ساعتی مکث در آن سنگر سوار شدیم و رفتیم جلو پیش بچههای گردان. بچههای گردان پس از عملیات در قسمتهای مختلفی مستقر شده بودند. جایی که ما رفتیم یک پد بود معروف شده بود به پد صابری چون شهید صابری مسئولیت آن پد را داشت. این پد مشرف به رودخانه ای بود که منتهی میشد به جزایر بوبیان کویت که قبلا ذکر شد. برای اینکه دشمن نتواند از طریق این رودخانه منطقه فاو را دور بزند در آنجا به حالت پدافندی مستقر شده بودیم.
از نکته جالبی که لازم است عرض کنم اینستکه وقتی مجددا وارد منطقه شدیم مشاهده کردیم زمین بسیار گل ولای است و معلوم بود بارندگی شدیدی طی همین چند روز در منطقه آمده که خود بچهها تعریف میکردند که دو سه روز بعد از عملیات، گردان عراق برای باز پس گیری منطقه پاتک شدیدی میکند. خط یکی از مناطق را میشکند و پیشروی میکند و چیزی نمانده بود که فاو سقوط کند که ناگهان بارندگی شدیدی میشود و همه تانکهای دشمن به گل مینشینند و مجدداً از طرف ما حملهای دیگر صورت میگیرد و عراقیها را از منطقه قبلی که داشتند به عقبتر میرانند و این یکی از معجزات پروردگار بود که بر رزمندگان ما عنایت شد.
بعد از یکی دو روز استقرار، نیروهای دیگری به عنوان جایگزین آمدند و ما به سمت عقب حرکت کردیم. یادمه در ماشین بودم و داشتیم به سمت اسکله می آمدیم که یکی از بچهها به من گفت :
امشب گردان علی اصغر میخواد بزنه به خط. حالا فرمانده گردان علی اصغر کیه … حسین اسکندرلو .
یادمه از این مسئله به سادگی گذشتم وهیچ دل نگرانی هم برایم حاصل نشد که فکر کنم مثلا برادرم آنجاست … اتفاقی بیافتد و یا از این قبیل. درست یادمه یک چنین روزی اول اسفند ۶۴ بود.
البته گردان علی اصغر همان شب هم زد به خط و پس از درگیری شدید با دشمن و ضربات کاری به آنان نتوانستند بمانند وعقب نشینی کردند و جنازه عدهای هم جا ماند. البته ما بعدها فهمیدیم شخص آقای محسن رضایی به جهت بحرانی بودن منطقه از اخوی خواسته بودند این وظیفه مهم را انجام دهند. شاید اگر مجالی بود در این خصوص مستقلا مطالبی را خواهم نگاشت.
قسمت چهارم...
حدودهای غروب بود که به اردوگاه کارون رسیدیم. چه غروب غمانگیزی. حدود یک هفته قبل چه شوروحالی بود در محوطه. برو بیای بچهها، شلوغی چادرها، بگو مگوها و …. اما اکنون … سکوت محض، بعضی چادرها که هیچکس نبود، بعضی هم انگشتشمار و…. واقعا صحنه های بسیار تلخی بود. تازه درد فراغ دوستان را حس میکردیم .
چند روزی به همین منوال گذشت. البته در این چند روز هم صبحگاههایی داشتیم. حتی دعای کمیل با حضور شیخ حسین انصاریان و مداحی محسن طاهری در اردوگاه برپا شد. یکبار هم خود شهید حاج رضا دستواره در محل اردوگاه آمد برایمان سخنرانی کرد.
از راست به چپ:
ردیف ایستاده: حسین طوسی، شهید داوود دانش کهن، شهید احمدلو، شهید سید حسن احراری، شهید حسن نوروزی
ردیف نشسته: محسن فکور، رضا فشکی، سجودی
یکی از اتفاقات تلخ این مدت شهادت سید حسن احراری بود. ماجرا اینطوری بود که یک شب برادر قیومی آمد سید را صدا کرد. وقتی که رفت بین بچهها زمزمه شد که ظاهرا برادرش سید احمد احراری شهید شده ما منتظر بودیم که سید از پیش قیومی بیاید که چند دقیقه بعد آمد وبا آن خنده همیشگی که اینبار یک کم فرق میکرد آمد دست گذاشت رو شانه من گفت بردارمو دیده بودی …گفتم خب …گفت شهید شد … البته گویا برادر قیومی ازش خواسته بود برگردد تهران ولی قبول نکرد .
نمیدانم فردای همان روز بود یا روز بعدش بود که شهید نصرالله عوایدی و شهید عباس جهاندیده بود آمدند در چادر گفتند ما میخواهیم برویم دنبال یکی ار دوستانش که در گردان بود و کارگزین هم بود الان نامش را فراموش کردم.
سید هم گفت من هم بروم یک خبری از برادرم بگیرم که آمد پیش برادر قیومی واجازه گرفت و سه تایی به دنبال جنازه دو نفر رفتند که بعد از دو سه روز خبر شهادت این سه نفر را دریافت کردیم (البته قبلا خاطره اش ذکر گردیده).
شهادت سید خیلی همه ما را محزون کرد. البته خودش خیلی طالب شهادت بود. بعد از عملیات از اینکه به شهادت نرسیده بود، خیلی غمگین ومحزون بود و خیلی تو خودش بود. مخصوصاً از آن روزی که برادرش هم به شهادت رسید. یادش به خیر میگفت: فلانی افتادیم عقب (از غافله شهدا).
هنوز آن لبخندهایش در نظرم مجسم است البته قضیه شهادت سید خبرش به طور اتفاقی بدست ما رسید به این صورت که مسئول روابط عمومی گردان رفته بود معراج شهدا در اهواز و خودش نقل کرد که بطور اتفاقی یک تابوتی را دیدم که رویش نوشته بود شهید احراری که وقتی این خبر را داد یکی از بچهها – فکر کنم اکبر طیبی بود – که رفت تحقیق کرد؛ گویا معراج شهدا هم رفته بود و صحت خبر را تایید کرد. یادمه همان روز در چادر دستهمان برایش ختم گرفتیم.
در این مدتی که در اردوگاه کارون بودیم، نیروهای اعزامی تازه نفسی به ما ملحق شدند و گردان بازسازی شد از جمله کسانی که وارد دسته ماشد شهید بزرگوار سعید غلامی بود که مداح هم بود و باب آشنایی ما هم با این شهید از همان و
سید حسن احراری دائم خنده بر لبانش بود و ما به اختصار اونو سید صدا میکردیم.
یکبار شهید موسی شعبانی به سید گفت: سید تو خیلی میخندی!
و سید در جوابش گفت: تا حالا کی دیدی که من نخندم و….
جمع خیلی با صفایی بودیم و اکنون بعد از این همه سال، خدا شاهد است که حاضرم هر آنچه که دارم بدهم و زمان بر گردد به همان سالها. به جرأت میتوانم بگویم الان که فکرش را میکنم،بدون شک در بهشت بودم …در بهشتِ زمانی …
فکر میکنم قاطبه دوستان با من موافق هستند …..
بگذریم و بگذریم …
قسمت اول...
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در جنگ برای یک لحظه از عملکرد خود پشیمان نیستیم . «امام خمینی (ره)»
این ایام مصادف است با سالگرد عملیات کربلای ۵ و والفجر ۸
خداوند همواره تفضلاتش را بیش از پیش نثار آن عزیزانی نماید که خالق آن حماسههای بینظیر بودند نام و یاد ایثار گران دفاع مقدس را هیچکس نمیتواند پاک کند اگر دشمنان توانستند نام و یاد سرور شهیدان را محو ونابود کنند، خواهند توانست این حماسهها را از ذهنها محو کنند .
میخواهم یاد وخاطره ای از آن ایام کنم باشد خداوند به برکت شهیدانی که چند صباحی در کنار یکدیگر بودیم بر ما عنایتی کند تا بیشتر شرمنده نباشیم و توفیق شفاعتشان نصیب ما گردد .
در تاریخ ۲۰/۱۱/۶۴عملیاتی در منتهی الیه جنوب غربی کشور در منطقه اروند رود با رمز یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) آغاز گردید به نام والفجر۸٫
شاید کمتر فرماندهی پیش بینی میکرد که بایستی بیش از ۷۰ روز نبردی سنگین وآتشهای سهمگین را تحمل و تجربه کنیم .
فاصله اروند از ساحل ما تا ساحل دشمن بین ۵۰۰ تا ۱۲۰۰ مترمتغیر بود، مضافاً اینکه رودخانه وحشی اروند در فواصل روزهای مختلف جزر و مدی تا ۱۱ متر را همرا ه داشت دشمن در ساحل خود با انواع تجهیزات پیشرفته روز و دکلهای دیدبانی که تا ۱۰۰ متر هم میرسید برخوردار بود به اضافه اینکه آخرین اخبار از کوچکترین تحرکات نیروهای رزمنده را بوسیله آواکسهای آمریکایی مستقر در عربستان دریافت میکرد.
در چنین شرایطی در نظر بگیرید در مقایسه با دشمن امکانات ما چیزی در حد صفر بود؛ اما این همه ماجرا نبود!! ماجرا از آنجا یی شروع شد که لشگر ۲۷ از اردوگاه کرخه به سمت اردوگاه کارون حرکت کرد در مدت کوتاهی که در کارون بودیم (شاید حدود ۲۰ روز) کمتر روزی شاهد آفتاب بودیم ومرتب هوا یا ابری ویا بارانی بود. بعدها فهمیدیم در چنین شرایط جوی، آواکسها قادر به جاسوسی و رهیابی نیستند و یا تحرکات ما را نوعاً جابجایی نیرو میدانستند نه عملیات زیرا که بر اساس دانش نظامی خود و امکانات و تجهیزات مستقر شده در منطقه از نظر آنان عملیات نظامی در این منطقه محال بود!!!
اما به فرمایش خداوند در قرآن کریم «ان تنصرالله ینصرکم ویثبت اقدامکم» و یا در جای دیگر میفرماید «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله».
این نصرت و غلبه ما بر دشمن انعکاس همان مناجاتها و راز و نیازهای بچهها با خداوند در دل شب و اشک و گریه مخلصان و توسل به اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در آن بیابانها بود وخداوند وعده اش را برای ما محقق فرمود.
به فرموده حضرت امام (ره )، تا ایمان در قلب شماست پیروزید.
بعد از مدت سپری شده در اردوگاه که با آمادگی برای عملیات و برپایی رزمهای شبانه و بعضاً خشم شبانه ومانورهای متداول همراه بود یکی دو روز مانده به عملیات، عازم بهمنشیر شدیم.
در آن شب که وارد بهمنشیر شدیم به دلیل بارندگی شدید، زمین به جهت گلولای بسیار لغزنده بود بطوریکه از زمان پیاده شدن از کامیونها تا رسیدن به محل استقرارمان بارها به زمین خوردیم ودر اتاقکهایی خشتی و گلی مستقر شدیم که ظاهراً متعلق به روستائیانی بود که سالها پیش به واسطه جنگ تخلیه کرده بودند.
فردا صبح به ما اطلاع دادند که از دیشب در منطقه فاو عملیات شده و ظرف چند شب آینده قرار است لشگر ۲۷ نیز وارد عملیات شود.
عصر همان روز به سمت اروند رود حرکت کردیم. شب را در سولههای نزدیک اروند سپری کردیم. دیگر منطقه کاملاً عملیاتی شده بود و سوختن مخازن نفتی و دود ناشی از آن به همراه پرواز جنگدههای عراقی و بعضاً بمباران مواضع و شلیک پدافند ما به سمت هواپیماهای دشمن کلاً منطقه به حالت جنگی در آمده بود.
سایر گردانها هم آمدند و مستقر شدند. شب را در همان سولهها به سر بردیم.
خاطرم هست شب ۲۲ بهمن بود و از طریق رادیو صدای الله اکبر می آمد وبچههاهم همگی تکبیر سرمیدادند.
صبح روز بعد از آنجائیکه روز دوم عملیات بود، در راستای تقویت روحیه بچهها اطلاعیهای از طرف فرماندهی لشگر ۲۷، حاج محمد کوثری صادر شده بود که این اطلاعیه را شهید حسین دستواره برای بچهها خواند که در آن با توکل و ایمان بر نیروی لایزال الهی و غلبه بر دشمن تا رسیدن به کربلا تأکید شده بود.
حدودهای عصر بود که به سمت قایقها حرکت کردیم. پس از ساعاتی معطلی سوار قایقها شدیم. جمع شدن در کنار رودخانه اروند با توجه به اینکه روز دوم عملیات بود، بسیار خطرناک بود و هر لحظه منتظر هجوم هواپیماها بودیم. خوشبختانه تا آن لحظه این اتفاق نیفتاد ولی بعدها شندیم ساعاتی پس از انتقال ما از آن منطقه ،هواپیماهای دشمن همانجا را بمباران کردند.
ما پس از گذر از عرض اروند وارد اسکله شدیم. چند تا گردان از لشگر ۲۷ شب قبل از ما وارد عمل شده بودند که من خودم حاج آقا پروازی، روحانی معروف لشگر، را در لحظه ورود به اسکله دیدم که دستش مجروح شده و داشت سوار قایق میشد. البته شنیدیم که شیخ آذری، گره گشا و اصفهانی از مسئولین گردانهای مالک وعمار شب قبل به شهادت رسیدند.
ما پس از ورود به شهر فاو وارد اتاقکهایی شدیم. ظاهراً مدرسه متروکه عراقی بود. همانطور که گفتم چون روزهای اول عملیات بود آتش سنگینی ریخته میشد، بطوریکه دسته دسته هواپیماهای عراقی را میدیدیم که وارد منطقه میشوند و بمباران شدیدی را روی مواضع ما دارند. فضا کلاً پر از دود و آتش و انفجار بود .
شب همگی بر بالای پشت بام نماز جماعت را به امامت شهید بزرگوار سید حسن احراری خواندیم این سید بزرگوار امام جماعت دستهمان بود. پس از آن نماز جماعت تاریخی بود که شهید بزرگوار میر آخوری برایمان صحبت کرد. از صحبتهایش بوی وداع می آمد .
عزیزانی که انتخاب شده اید! سلام ما را به شهدا و… برسانید … همدیگر را حلال کنید! هر کدام که بدی از من دیدهاید حلال کنید و….
چقدر های های بچهها گریه میکردند …
یکی از آن انتخابشدگان هم خودش بود. میرآخوری و امثالهم به جرأت ملائکهای بودند در قالب انسان.
هنوز که هنوز است بعد از ۲۷ سال چهره این بزرگمرد وخنده هایش در نظرم مجسم است. همواره به ما میگفت و نصیحت میکرد. بچهها قدر یکدیگر را بدانید ……
هنوز آن لبخندهای ملیح آنان در نظرم است.
از راست به چپ: شهید سید حسن احراری، شهید ابوالفضل مقدسی
مکان: اردوگاه کارون
- دسته : جدول ميوها وخاصيت ان براي بيماريها,,
- تاریخ ارسال :
- بازدید : 2333
انجیر كاهنده كلسترول - ضد سرطان - جلوگیری از سكته - كنترل فشار خون - كمك به كاهش وزن انگور افزاینده گردش خون - دفع سنگ كلیه - محافظ قلب - تقویت بینایی - ضد سرطان آناناس تقویت سیستم دفاعی - استخوان سازی - تقویت گردش خون - نیرو بخش - تقویت کننده روده - هضم غذا انبه تنظیم غده تیرویید - كمك به هضم غذا - افزایش حافظه - محافظت در برابر آلزایمر - ضد سرطان آلو درمان کم خونی - انرژی زا - رفع یبوست - محرک اعصاب - مناسب برای کلیه آووكادو جلوگیری از سكته - كنترل فشار خون - كاهنده كلسترول - نرمكننده پوست - دشمن دیابت انار تصفیه خون - جلوگیری از کاهش غضروف - بهبود التهاب مفاصل - جلوگیری از تنگی نفس- تقویت روده ، قلب واعصاب - بهبود بیماری ریوی و سل- درمان ورم معده و روده بلوط و شاه بلوط كاهنده كلسترول - ضد سرطان - محافظ قلب - كنترل فشار خون - كمك به كاهش وزن بادام زمینی به تعویق انداختن فرایند پیری - جلوگیری از الزایمر - تقویت سیستم ایمنی بدن و محافظت از سلول ها- تقویت ریه و طحال - نرم کننده سینه و برطرف کردن سرفه خشک - کمک به ازدیاد شیر مادران بادمجان بهبود صرع - ضدتشنج - درمان یبوست - کنترل فشار خون - کمک به کاهش وزن پرتقال تقویت بدن - مناسب برای رشد و نمو استخوان - دفع سموم از بدن - مناسب برای بیماری های اسکوربوت و بری بری - رفع یبوست پیاز انسولین گیاهی ، پایین آورنده قند خون - محرک قلب - کشنده باکتری - ادرار آورو خرد کننده سنگ کلیه ترخون ضد عفونی دستگاه گوارش - محرک معده - ضد میکروب - ضد نفخ - مسکن دندان درد - درمان بیماری های رحم توت فرنگی درمان سل - درمان عفونت روده - منبع آنتی اکسیدان و فیبر- افزایش سلامت قلب - ارتقا سلامت بدن تخم کتان محافظ قلب - كمك به سلامت ذهن - دشمن دیابت و میگرن - افزایش ایمنی بدن- كمك به هضم غذا و ملین جو دوسر دشمن دیابت - جلوگیری از یبوست - ضد سرطان - نرم کننده پوست - کاهنده کلسترول چای سبز جلوگیری از سكته - كمك به كاهش وزن - كمك به هضم غذا - ضد آلرژی - التیامدهنده زخمها چغندر تقویت استخوانها - محافظ قلب - ضد سرطان - كمك به كاهش وزن - كنترل فشار خون حبوبات كاهنده كلسترول - ضد سرطان - درمان همورویید - تثبیت قند خون - ضد یبوست خرما انرژی زا- رفع کم خونی و خستگی - پیشگیری از انواع سرطان - حفظ سلامت دستگاه عصبی - جلوگیری از شب کوری روغن زیتون ضد سرطان و یبوست - دشمن دیابت - كمك به كاهش وزن - محافظ قلب و رفع سنگ کیسه صفرا - نرمكننده پوست زردآلو تقویت بینایی - ممانعت از ابتلا به آلزایمر- كنترل فشار خون - كندكننده روند پیری - ضد سرطان زرشک تقویت قلب و کبد - درمان بواسیر خونی - رفع ناراحتی دهان - بر طرف کننده خونریزی - کنترل فشار خون زغال اخته تثبیت قند خون - افزایش حافظه - محافظ قلب - ضد یبوست - ضد سرطان زنجبیل تقویت معده و بدن - بادشکن و ضد نفخ - بهبود زخم معده - بهبود سرماخوردگی و گلو درد - دفع مواد سمی و زاید از بدن زیره رفع سوء هاضمه و نفخ - رفع انگل معده و روده - رفع تنگی نفس - ضد تشنج و بیماری صرع- رفع قطره قطره ادرار کردن سیب ضد اسهال - بهبود كاركرد ریه - ممانعت از انسداد عروق - مراقبت از مفاصل - حفاظت از قلب سیر ضد سرطان - كشنده باكتریها - كنترل فشار خون - ضد بیماریهای قارچی - كاهنده كلسترول شلغم انسولین گیاهی - ضد میکروب و ویروس - افزایش مقاومت بدن - پیشگیری و درمان سرما خوردگی - خنثی کننده چربی شیرین بیان درمان زخم معده و سرطان معده - رفع اسپاسم عضلات - جلوگیری از روند پیری - تقویت عمومی بدن خاصیت ضد میکروبی برای شستن دهان طالبی كاهنده كلسترول - ضد سرطان - كنترل فشار خون - تقویت سیستم ایمنی - تقویت بینایی فلفل پاككننده سینوسها (درمان سینوزیت) - ضد سرطان - تسكین گلودرد - تقویت سیستم ایمنی - كمك به هضم غذا قارچ كشنده باكتریها - ضد سرطان - كاهنده كلسترول - تقویت استخوانها - كنترل فشار خون کاهو درمان تپش قلب - تسکین مشکلات ریوی و سرفه - آرام کننده اعصاب - دفع مواد زایداز روده ورفع یبوست - خون ساز کرفس درمان نقرس - درمان دردهای مفصلی و روماتیسم - بر طرف کردن عفونت مجاری ادرار- تقویت لثه ها و رفع بوی دهان - کاهش فشار خون - اثرات شگرف در آرامش روانی کلم محافظ قلب - ضد یبوست ودرمان همورویید - ضد سرطان - كاهنده وزن كلم بروكلی ضد سرطان - محافظ قلب - تقویت بینایی - كنترل فشار خون - تقویت استخوانها کنجد بسیار مغذی و چاق کننده - ضد روماتیسم - نرم کننده معده و روده - کاهش فشار خون - رفع ناراحتی کیسه صفرا كنگر فرنگی تقویت قلب - تثبیت قند خون - كاهنده كلسترول - مانع آسیبهای كبدی - هضم غذا گریپ فروت جلوگیری از سكته قلبی - ضد سرطان پروستات - كمك به كاهش وزن - كاهنده كلسترول گل كلم تقویت استخوانها - بهبود كوفتگی و كبودشدگی - ضد سرطان سینه - محافظت در برابر امراض قلبی جلوگیری از سرطان پروستات گلابی تقویت اعصاب - رفع تنبلی روده و یبوست - از بین برنده ضعف و بی حالی - موثر در درمان سل - از بین برنده سنگ کلیه گیلاس درمان بیخوابی - كندكننده روند پیری - ضد سرطان - محافظت در برابر آلزایمر - محافظ قلب لوبیا سبز درمان کسالت های شدید کلیوی و بیماری های قلبی - بهبود عملکرد سیستم عصبی - دارای فیبر لیمو ترش كنترل فشار خون - محافظ قلب - جبران كمبود ویتامین C - ضد سرطان - نرمكننده پوست موز تقویتاستخوانها - كنترل فشار خون- درمان سرفه - ضد اسهال - تقویت قلب نعناع ضد تهوع - ضد ویروس تبخال - خارج کننده سموم از بدن - باز کننده برونش و رفع احتقان- احساس خنکی در دهان هویج ضد یبوست - ضد سرطان - محافظ قلب و اعصاب - كمك به كاهش وزن - تقویت بینایی
خیار (عکس) دارای تمام ویتامینهای گروه B ، ویتامین A ، ویتامین E و ویتامین C و املاحی مانند کلسیم، آهن، منیزیم، فسفر ، پتاسیم ، روی ،گوگرد و كلر است. پتاسیم موجود در خیار فشار خون بالا و پایین را متعادل میکند. وجود آنزیمی به نام ارپسین در خیار به هضم پروتئین کمک میکند. املاح فراوان آن از شکنندگی ناخنها پیشگیری میکندو به علت داشتن گوگرد باعث رشد مو مى شود. برای دردهای کلیه ، مثانه و لوزالمعده دارای خواص مفید درمانی مصرف خیار و یا آب خیار برای مبتلایان به دیابت مفید است. خیار برای بیماری نقرس نیز مفید است چون حل كننده اورات و اسید اوریك است وباعث تقویت کبد ) می شود و رفع تشنگی مینماید و برای خرد کردن سنگهای کلیه و مثانه مؤثر میباشد . خیار را میتوان در موارد سوزش ادرار به کار برد و ملین است خیار برای ناراحتیهای جلدی و کنترل بیماریهای اگزما ، دفع سموم و چربیهای مضر، ورم مفاصل، رماتیسم و التهابهای درونی مفید است . آب خیار تازه، ترش کردن معده را از بین میبرد. مبتلا یان به مرض قند از خیار و تخم خیار زیاد استفاده کنند. این میوه به علت داشتن املاح معدنى زیاد در رژیم هاى لاغرى توصیه مى شود که باعث تخلیه سموم از بدن مى شود. گذاشتن یک برش از خیار روی چشم نه تنها تسکین بخش است بلکه تورم دور چشم را نیز از بین میبرد. آب این میوه پوست را شفاف و با طراوت مى كند. اگر خیار را حلقه حلقه كرده و روی پوست صورت بگذارید،چین و چروك های صورت را از بین می برد و صورت را جوان می كند. برای پوست چرب خیار را با آب مقطر بپزید و با این آب صورت خود را شست و شو دهید. اگر پوستتان دچار جوش هاى قرمز رنگى است حلقه هاى خیار را در شیر قرار داده و سپس روى پوست بگذارید. براى تسكین خارش پوست مغز خیار راله کنید و روى پوست بگذارید. همیشه باید خیار را قبل از غذا خورد كه به هضم غذا كمك كند. اشخاصی كه ناراحتی معده دارند، در مصرف خیار زیاده روی نكنند زیرا ممكن است باعث اختلال در دستگاه گوارش گردد. خوردن خیار با پوست ، مخصوصاً اگر تازه نباشد ، دیر هضم بوده و باد معده و قولنج ایجاد میکند و برای معدههای ضعیف ضرر دارد و جهت دفع ضرر باید با عسل یا مویز یا رازیانه مصرف شود. اگر خیار خیلی رسیده و زرد شده باشد خوردن آن باعث دل درد میشود. خیار نفاخ است، چون سریعا در معده فاسد می شود. برای رفع نفخ و دل درد ناشی از خوردن خیار می توانید مقداری عرق نعنا یا کمی آب جوش و نبات بخورید. خوردن خیار با کمی نمك باعث می شود نمك دفع آب فراوان موجود در خیار را آسان كند و ناراحتی معده را كاهش دهد. هرچه از خیارهاى كوچكتر و با پوست استفاده كنید هضم آن آسانتر و خواص بیشترى را داراست و باعث مى شود كه دچار نفخ معده نشوید.در این قسمت با خواص خیار آشنا می شوید:
در این قسمت با خواص آناناس آشنا می شوید:
آناناس (عکس) میوه گرمسیری شفابخش، بسیار لذیذ و با خواص فراوان است.
آناناس منبع غني از ويتامين C بوده و حاوي ويتامين A ، ویتامین B1 وویتامین B2 است.
آناناس منبع خوبی از کلسیم، پتاسیم، منیزیم ، منگنز، آنزیم بروملین ، فلورید و فیبرهای قابل حل می باشد.
مصرف آناناس در درمان بیماری های عفونی نقش موثری دارد. آناناس غنى از منيزيم و منگنز است كه براى ساخت استخوان ها و ارتباط بافت ها ضرورى است.
مصرف آناناس موجب قوی شدن سیستم دفاعی بدن می شود و به ساخت استخوان هاى سالم و استحكام استخوان هاکمک و گردش خون را تقویت می کند، زخمها را شفا می بخشد و از بیماری های چشمی پیشگیری می کند.
آناناس منبع خوبی از فلورید است . فلورید رشد سلولهای سرطانی را کند می کندو مصرف آن برای افراد مستعد به سرطان، بسیار مفید است.
آناناس حاوی پکتین فراوان است و با پختن آناناس آزاد می شود. این ماده کلسترول خون راپایین می آورد .
مصرف آناناس در پیشگیری و درمان بیماریهای قلبی و عروقی مفید است و مصرف آن به مبتلایان به فشار خون توصیه می شود.
آناناس حاوی ویتامین C و بتا کاروتن است و به همین دلیل باعث افزایش ساخت کلاژن و الاستین (بافت پروتئینی پوست) می شود و خون رسانی را به پوست افزایش می دهد، این خون رسانی بهتر به پوست موجب ترمیم و رشد سلولهای پوست می شود و در نتیجه پوست بافت تازگی و جوانی خود را حفظ میکند.. لازم به تذکر است آناناس به صورت خام سرشار از ویتامین C می باشد.
متخصصان جراحی پوست به بیماران مصرف آناناس را پس از جراحی توصیه می کنند خصوصا" افرادی که جراحی بینی داشته اند پس از عمل ، صورت آنها در بیشتر نقاط کبود شده و مدت طولانی نیاز است تا این کبودیها برطرف شود، با خوردن مرتب آناناس این کبودی ها هرچه سریع تر رفع می شوند.
آووکادو(عکس) تقريبا يک ماده غذايي کامل است که علاوه بر چربيهاي مفيد حاوي تمام ويتامينهاي گروه B ، ویتامین A ، ویتامین K و منبع غني آنتياكسيدانهايي چون ويتامين E و رنگدانههاي گياهي است ومقداری ویتامین C دارد. املاح معدني موجود در اين ميوه نيز شامل مس ، پتاسيم ، فسفر ، منیزیم ، کلسیم ، آهن ، سلنیوم ، منگنز، روی و سدیم است.در این قسمت با خواص آواکادو آشنا می شوید:
پتاسيم موجود در آن براي تنظيم فشار خون بسيار موثر است و دريافت متعادل آن باعث جلوگيري از افزايش فشار خون و سكته مغزي ميشود.
آواکادو به حفظ سلامت قلب كمك و از بروز بيماري هاي قلبي جلوگيري مي کند.
از آنجايي كه آواكادو سرشار از اسيد اولئيك است از بروز سرطان سينه و افزايش كلسترول بد خون جلوگيري كرده و به دلیل دارا بودن كاروتنوئيدهاي فراوان خطر سرطان پروستات را به حداقل ميرساندو مي تواند به افزايش باروري در مردان کمک کند.
از افزايش راديكالهاي آزاد و تنگي عروق خوني جلوگيري كرده و به تقويت سيستم ايمني بدن افراد مسن نیز كمك كند.مقاومت بدن را در برابر عفونتهاي باکتريايي به طرز معجزه آسايي افزايش مي دهد و داروي خوبي براي رفع مشکلات کيسه صفرا مي باشد.
آووکادو منبع ماده معدني مس ميباشد که به تشکيل گلبولهاي قرمز خون کمک مي کند و به راحتي در بدن هضم و جذب مي شود و براي مادران شيرده مفيد است.
اين ميوه سبب تنظيم کار کبد و عملکرد صحيح ريه ها و روده ها مي شود.
آواکادو به دليل غني بودن از ويتامين E ، براي زيبا سازي پوست مفيد است. همچنين به بهبود سوختگي ها و زخم ها کمک مي کند.
تحقيقات نشان داده است که آووکادو ميتواند ترشح هورمون انسولين را مهار کند، بنابراين براي جلوگيري از گرسنگي مفيد است.
اين ميوه سرشار از چربي بوده و به همين دليل سبب افزايش حالت اسيدي ادرار گشته و در نتيجه از تکثير و رشد بعضي ميکروبها و باکتريهاي مضر موجود در ادرار جلوگيري مي کند .
آووکادو چربي و کالري بالايي دارد، لذا افرادي که نمي خواهند وزنشان زياد شود، بايد به ميزان متعادل از آن استفاده کنند.
و افرادي که غلظت خون بالايي دارندنیز مجاز به استفاده از آن نيستند .
در این قسمت با خواص موز آشنا می شوید:
موز حاوی مقادیر زیادی ویتامین B1 ، ویتامینB2 ، ویتامینB3 ، ویتامینB6 ، ویتامینB12 ، ویتامینC ، ویتامینA ، پتاسیم، منیزیم ، فسفر ، کلسیم ، آهن ، فیبر و پروتئین است.
موز سرشار از آهن بوده و قادر است به خوبی با کم خونی مقابله کند.
خوردن موز به جذب کلسیم در بدن کمک می کند و به همین دلیل سلامت استخوانها را تضمین کرده و از افت کلسیم در آنها جلوگیری میکند.
موز به علت پتاسیم بالا و سدیم بسیار پایین برای افرادی که دارای فشار خون بالا و در معرض سکته قلبی هستند مفید است زیرا میتواند سطح فشار خون را کنترل کند.
موز سرشار از فیبر است و مصرف مرتب آن به فعال بودن رودهها کمک میکندو برای رفع یبوست مناسب است.
از آنجایی که موز حاوی مقادیر بالایی کربوهیدرات بوده و میزان نمک و پروتئین آن پایین می باشد، برای بیماران کلیوی انتخاب مناسبی به شمار می رود.
موز کاملا رسیده با خالهای قهوه ای روی پوست آن 8 برابربیش از موز سبز سیستم ایمنی را در مقابل سرطان بالا میبرد.
موز ترشح هورمون سروتونین را افزایش میدهد که باعث کاهش افسردگی و....

در این قسمت با خواص آویشن آشنا می شوید:
پیتزا بدون پودر آویشن هرگز مزه پیتزا نخواهد داد!
ولی آویشن علاوه بر طعم فوق العاده ای که به پیتزا و لازانیا می دهد خواص فوق العاده ای هم دارد:آویشن یکی از گران بها ترین گیاهان دارویی روی زمین است، زیرا مواد گوناگون و فوق العاده موثری در آن وجود دارد که بدون اغراق به اندازه مجموعه داروهای یک داروخانه در وجود آدمی تأثیر و در درمان بیماری های مختلف اعجاز می کند.
خاصیتی که در رأس همه خواص آویشن قرار دارد وجود آنتی بیوتیک های قوی در آن است.
آویشن برای دردمفاصل ، نقرس و درد سیاتیک موثر است و برای تقویت اعصاب، درمان افسردگی، خستگی و بیخوابی مفید بوده و همچنین نشاط آور است. مقوی معده بوده و به علت عطر و طعم مطبوعی که دارد، یک داروی اشتها آور و هاضم غذا است
مصرف آویشن به صورت جوشانده برای درمان بیماری های ریوی، ، تنگی نفس ، زکام، برونشیت، آسم، گریپ، سیاه سرفه و آنژین مفید بوده و خلط آور خوبی است
آویشن ترشح آب دهان ترشح عرق و ادراررا زیاد می کند
آویشن گازهای روده ها را جذب کرده و از بین برده و در درمان نفخ معده و روده ها مؤثر است
- خاصیت ضد میکروبی آویشن به جهت وجود ماده تیمول( Thymol) در آن است ولی با توجه به این كه تیمول خاصیت سمی نیز دارد، در مصرف آویشن زیاده روی نكنید.
برای استفاده از خواص دارویی آویشن :
10 گرم آویشن را در یك لیتر آب ریخته و جوشانده آن را در طول روز میل كنید
لوبیا سرشار ازویتامین A ، ویتامین های گروهB و مواد معدنی مانند آهن ، فسفر ، کلسیم و پتاسیم است و برخلاف لوبیا خشک، حاوی ویتامین C است . لوبیاسبز ازنظرپروتئین و ویتامین E نیز غنی تراز لوبیا خشک است وبه دلیل داشتن ویتامین K برای ساختن استخوان هایی قوی بسیار مناسب است. لوبیا سبز منبع فوقالعاده منگنز بوده و برای زنان یائسه بسیار مفید است. لوبیا سبز حاوی رنگدانه آنتی اکسیدانی به نام فلاوونوئیدها است. ترکیبات فلاوونوئیدی رشد سلولهای سرطانی سینه و رودهها را کاهش میدهد. همچنین به علت داشتن ویتامین B2 در کاهش حملات میگرن بسیار موثر است. لذا به کسانی که از این بیماری رنج می برند توصیه می شود که در برنامه غذایی خودلوبیا سبز را فراموش نکنند. لوبیا سبز برای بیماران قلبی مبتلا به دیابت و بیمارانی که دچار گرفتگی عروق هستند، مفید است. لوبیا سبز با این که از کالری کمی برخوردار است از نظر تغذیه ای بسیار مقوی می باشد. در 100 گرم آن تنها 30 کالری انرژی نهفته است، در حالی که 100 گرم لوبیاقرمز و سفید خشک 340 کالری و لوبیا چشم بلبلی 130 کالری انرژی دارد. افزایش یک فنجان لوبیا سبز به سالادهای مورد علاقهتان باعث میشود که میزان پتاسیمدریافتیتان به میزان 19 % افزایش پیدا کند. بین آرتروزدستها و زانوها و میزان کم پتاسیم خون ارتباط زیادی وجود دارد. فیبرهای حلال موجود در لوبیا سبز باعث میشود که میزان کلسترول بد خون (LDL) کاهش یابد. فیبرها باعث کاهش التهاب و فشار خون میشوند. برای همین قلب را در سلامت نگه میدارند. یک فنجان لوبیا سبز 12 % نیاز روزانه به فیبرهای غذایی را تأمین میکند. لوبیا سبز حاوی سیلیسیم است که تراکم استخوان را افزایش داده و استحکام آن را بالا میبرد ویتامین C آنتی اکسیدانی بسیار قوی است که به جذب آهن کمک میکند و در ساخت کلاژن تأثیر میگذارد. یک فنجان لوبیا سبز19%از نیاز روزانه به ویتامین C تأمین می کند. زمانی که ویتامین c بدن بالا رود آهن بهتر جذب شده و خطر کمبود آهن و کم خونی نیزکم می شود. لوبیا سبز دارای اگزالات است افراد مبتلا به بیماری های کلیوی و کیسه صفرا، از افراط درخوردن این سبزی خودداری کنند. اگزالات می تواند با جذب کلسیم در بدن تداخل نماید. با این حال توانایی مواد غذایی دارای اگزالات برای کاهش جذب کلسیم، بسیار کم است و به طور قطع آن مقدار کلسیمی که از طریق این مواد غذایی به بدن ما می رسد، بسیار بیشتر از تاثیر منفی اگزالات ها بر روی جذب آن می باشد. به علت بالا بودن قند آن، بیماران دیابتی از مصرف آن پرهیز کنند.
مصرف منظم آن مانع بروز واریس می شود و سیستم دفاعی بدن را تقویت می کند. با بیماری آلزایمر و پوکی استخوان مقابله می کند.
آنتی اکسیدان موجود در آن، به بدن کمک می کند تا با بیماری های قلبی، برخی سرطان ها از جمله سرطان روده بزرگ مقابله کند. مصرف منظم آب چغندر، از یبوست جلوگیری می کند.
مصرف روزانه چغندر خام و پوره شده برای بیماران لوسمی مفید است.
به علت داشتن اسید فولیک مصرف آن به زنان باردار توصیه می شود.
به عملکرد سلول های کبد کمک و از کبد و کیسه صفرا محافظت می کند.
مخلوطی از آب چغندر و هویج به طور موثری، ناراحتی نقرس، کلیه و کیسه صفرا را برطرف می کند. تغییر رنگ در ادرار و مدفوع بر اثر مصرف چغندر جای نگرانی ندارد.
عناب (عکس) به دليل داشتن لعاب زياد نرم كننده سينه وضد سرفه است و براي آسم و تنگي نفس مفيد است. ملين بوده و ادرار را زياد مي كند و آرام كننده اعصاب است. خون را تصفیه وسموم را از سیستم بدن دفع و دستگاه هاضمه را تقويت می كند. پوست را روشن میكند ، مانع مشكلات قلبی می شود و احساس آرامش می دهد.خواص آنتی اكسیدان عناب به جلوگیری از سرطان كمك می كند. بي خوابي را برطرف مي كند. عناب خستگي شديد را برطرف، رشد موي سر را زياد وكم اشتهايي را برطرف مي كند و براي ورم چشم مفيد است. البته قابل ذکر است که این میوه علاوه بر اینکه خون را تصفیه میکند موجب ازدیاد ویتامین k میشود یعنی خون را سفت می کند و مصرف زیاد آن برای افرادی که دچار غلظت خون هستند توصیه نمیشود. برای تهیه این چای ها: مقدار ذکر شده گیاهان را به همراه 2 لیوان آب سرد و مقدار مورد نیاز نبات (در صورت عدم منع مصرف)در یک قوری ریخته روی حرارت کم قرار دهید تا به نقطه جوش برسد سپس قوری را روی حرارت غیر مستقیم (کتری یا سماور) قرار داده 15 دقیقه دم کنید سپس صاف نموده و مصرف کنید و از خواص ذکر شده آن سود ببرید. البته هر چه بیشتر دم بکشد بهتر است.بعد از دم کشیدن به مدت چند روز قابل مصرف است. چای گل گاو زبان و سنبل الطیب : گل گاو زبان 4 قاشق مربا خوری سنبل الطیب 1 قاشق مربا خوری در این قسمت با خواص عناب آشنا می شوید:
هرگاه احساس غم به شما دست داد بهتر است يك فنجان دم كرده عناب جهت آرامش اعصاب ميل كنيد .
بهتر است اين ميوه با مواد غذایي محرك مانند عسل ميل شود.
ماسك ميوه را بايد بعد از اينكه پوست صورت را از مواد آلوده و چربيها و سلولهاي مرده پاك كرديد استفاده كنيد. البته يادتان هم باشد كه پس از انجام بخور، آن هم فقط با آب، ماسكها تاثير بهتري دارند. برای گرفتن راهنمایی و آموزش استفاده از انواع ماسک میوه ها این مطلب را بخوانید.
بخور صورت
براي بخور صورت ميتوانيد از دستگاههايي كه در داروخانهها به فروش ميرسد استفاده كنيد. اما اگر تمايلي به خريد دستگاه نداشتيد، آب را در يك قابلمه جوش بياوريد و پس از آن با ملافهاي روي سر خود بياندازيد و صورتتان را روي بخار آب بگيريد. 5 تا 7 دقيقه بخور صورت با بخار آب كافي است.
طرز استفاده از ماسك ميوه
براي اينكه ميوه به خوبي جذب پوست شود بهتر است از ورقههاي نازك ميوه يا از ميوه رنده شده استفاده كرد كه در اين صورت مواد درون ميوه راحتتر و سريعتر جذب پوست ميشوند.
بهتر است براي اينكار ميوه را همراه پوستش كه خواص ديگري نيز درون آن وجود دارد، استفاده كنيد. توجه داشته باشيد كه اگر از ميوه هستهدار يا دانهدار استفاده ميكنيد، هستهها و دانههاي آن را از ميوه جدا كنيد. اين كار را بايد بر روي تمام قسمتهاي پوست صورت و به طور هماهنگ و يكدست انجام دهيد و بهتر است در اين زمان آسوده و فارغ از هر كاري با اعصابي راحت دراز بكشيد و استراحت كنيد. پس از گذشت مدت زمان لازم (كمتر از يك ساعت) بهتر است مواد را از روي صورت پاك كرده و صورت را با آب نيمهگرم فقط در حدي كه مواد از روي صورتمان پاك شوند، بشوييم.
انواع ماسكهاي ميوه
ماسک خرما
یک عدد خیار با پوست، یک تکه سیبزمینی خام با پوست، یک قاشق غذاخوری جوانه ماش، دو قاشق غذاخوری ماست پرچرب و یک عدد خرمای بدون هسته را با هم در مخلوط کن بریزید و ميكس كنيد. بعد بگذارید به مدت ۱۰ دقیقه ماسک روی صورت بماند و سپس با آب ملایم بشویید. این ماسک یک التیامدهنده موثر است و افرادی که پوست چرب دارند میتوانند از این ماسک یک تا دوبار در ماه استفاده کنند
ماسک آناناس
يك چهارم از یک آناناس رسیده را پوست بکنید و در مخلوط کن بریزید تا به صورت مخلوط غلیظی در بیاید. سپس به اندازه 3 قاشق غذاخوري الکل طبي و 3 قاشق روغن آفتابگردان به آن بیفزایید. حال روزی یک بار، هر بار ۲۰ تا ۳۰ دقیقه، این مخلوط را به صورت ماسک روی صورت خود قرار دهید و سپس با آب سرد بشویید. این ماسک تأثیر جالبی بر جوشهای غرور به ویژه گلولههای چربی زیر پوستی دارد.
ماسک هلو
یکی از بهترین ماسکهای پوست صورت را میتوانید از هلو تهیه کنید. کافی است سه یا چهار هلوی تازه را بشویید و هسته آنها را خارج کنید. لازم نیست پوست هلوها را بکنید. هلوها را له کنید و با یک زرده تخممرغ و یک قاشق غذاخوری پودر جوانه گندم کاملا مخلوط کنید و روی پوست صورت بمالید و ۲۰ دقیقه بعد آن را با آب سرد یا پنبه آغشته به گلاب پاک کنید. این ماسک در رفع خشکی پوست و ایجاد طراوت و تازگی و جلوگیری از چروک صورت بسیار مؤثر است.
ماسک گلابی
یک گلابی رسیده را خرد کنید و روی پوست صورت بمالید و ۲۰ دقیقه بعد آن را با آب یا پنبه آغشته به گلاب از سطح پوست خود پاک کنید. این ماسک برای پوستهای چرب و افرادی که منافذ پوستی آنها واضح و نازیبا شده بسیار مفید است.
ماسک لیموترش
آب یک لیموترش تازه را بگیرید و با یک زرده تخممرغ و چند قطره روغن بادام یا آفتابگردان مخلوط کنید و روی پوست صورت خود بمالید و ماساژ دهید و ۱۵ دقیقه بعد آن را بشویید. این ماسک برای پوستهای خشک مفید است.
ماسک پرتقال
یک پرتقال را پوست بکنید. هستهها و پوستهای نازک پرههای آن را جدا کنید و روی پوست صورت خود بخوابانید و پس از ۲۰ دقیقه با آب سرد بشویید. این ماسک برای درمان جوشهای غرور جوانی مؤثر است ولی افرادی که پوست خشک دارند نباید آن را مصرف کنند.
ماسک سیب
نصف سیب را رنده کرده و با یک قاشق چایخوری ماست و یک قاشق چایخوری آرد جو دوسر و ۲ قاشق آبلیموی تازه مخلوط کنید و نیم ساعت روی پوست تان بمالید. این ماسک همانند پیلینگ عمل میکند و به پاکسازی پوست میپردازد. برای نتیجه مطلوب هفتهای یکبار از آن استفاده کنید.
ماسک آلوی قرمز
برای تهیه ماسک آلوی قرمز، کافی است هسته آلوی قرمز را درآورید و سپس آلوها را له کنید و چند قطره روغن بادام شیرین به آن اضافه کنید و خوب مخلوط كنيد و سپس به مدت ۲۰ دقیقه آن را روی پوست بمالید و آنگاه با پنبه آغشته به گلاب آن را پاک کنید.
ماسک هویج
ماسک هویج نیز بوسیله آب هویج تهیه می شود. برای این منظور مقداری آب هویج را با ماست مخلوط کنید و با انگشت روی پوست بمالید و پس از ۲۰ دقیقه آن را با پنبه آغشته به گلاب پاک کنید.
ماسک خیار
دو عدد خیار را در آب بپزید و بعد از اينكه كاملا سرد شد، آن را له کنید و بصورت ماسک روی صورت بگذارید و پس از ۲۰ دقیقه با آب ولرم بشویید. اين ماسك براي پوستهاي خشك، معمولي و چرب مناسب است.
ماسک زردآلو
چند عدد زردآلوی رسیده را له کنید و چند قطره روغن بادام شیرین روی آنها بچکانید. سپس خوب آنها را مخلوط کرده و ۲۰ دقیقه روی صورت بگذارید. سپس با آب نیم گرم بشویید و با گلاب ماساژ دهید.
ماسك موز
خميري از موز به همراه ماست و يا به تنهايي ماسك بسيار مؤثري براي برطرف كردن لك صورت است. براي از بين بردن لكه هاي دستانتان، يك تكه موز كال را روي آن بماليد. به علاوه ميتوانيد چند قطره روغن نارگيل يا زيتون و يا كمي عسل روي خمير موز رسيده بريزيد و كرم مناسب دست يا صورت تهيه كنيد.
ماسك گوجه فرنگي
يك گوجه فرنگي را دو نصف كنيد و دو نيمه را با حركتي دايره وار روي صورت بماليد و بگذاريد ۱۰ تا ۱۵ دقيقه بماند. سپس صورتتان را بشوييد. يك قاشق غذاخوري آب ليمو، ۲ قاشق غذاخوري خامه و ۳ قاشق آب گوجه فرنگي را با هم مخلوط كنيد و نيم ساعت قبل از حمام آن را روي پوست صورتتان بماليد. اين كرم براي پوست چرب بسيار مفيد است.
اعضاى هشت نفره يك خانواده قزوينى ادعا مى كنند كه از ۱۱ماه پيش يك بچه جن با آنان در ارتباط است ومى توانند به وسيله او از آنچه در آينده روى مى دهد مطلع شوند. فرزندان اين خانواده پس از دوستى و آشنايى با اين بچه جن دچار مشكلات شديد روحى و روانى شده اند.
� نخستين بار چه گذشت :
خانه در محله اى قديمى واقع شده است. پدر خانواده با نگرانى در مورد آنچه كه روى داده مى گويد: ۱۱ماه پيش بود. پسر كوچكم كه ۱۵ساله است دچار حالت تشنج گونه شديدى شده و در ناحيه گردن تمام رگهايش متورم شده و عضلات دستها و صورتش به شدت منقبض شده بود. او با صداى وحشتناكى با تمام ما درگير شده بود.
وى گفت: از اينكه پسرم دچار جنون آنى شده ترسيده بودم ونمى دانستم چه كار كنم، هيجان او به اندازه اى بود كه همه به او خيره شده بوديم تا اينكه او جلوى آينه رفت و در آن شروع به حرف زدن كرد.
وى گفت: بعد از آن كم كم آرام شد و بعد با اشاره به ما گفت: اين دختر دوست من است. ما هيچ كس را نمى ديديم ولى او در آينه شروع به صحبت كردن با او كه روز بعد وقتى سرسفره براى خوردن ناهار نشسته بوديم همسرم خواست پارچ آب را وسط سفره بگذارد، پسرم در يك لحظه پارچ را برداشته و به ديوار كوبيد و گفت: مامان! حواست كجاست؟ چرا پارچ را روى سر دوست من مى گذارى؟ خيلى از اين وضعيت احساس خطر كردم براى همين بود كه همان روز پسرم را به نزد يك متخصص روانپزشكى بردم و مشكل را با آنان در ميان گذاشتم ولى دكتر قرص آرامبخش براى او نوشت كه هيچ تاثيرى روى او نداشت و تنها براى مدتى او را آرام مى كرد.
*دومين جن زده
وى گفت: وضعيت پسرم همه اعضاى خانواده را پريشان كرده بود. همه نگران وضعيت او بوديم و مى ترسيديم كه مبادا بلايى سر او بيايد. در اين ميان دخترم كه تازه نامزد كرده بود بيشتر از بقيه احساس نگرانى مى كرد. بعد از چندروز متوجه شدم دخترم كه پرشور، اجتماعى و سرو زبان دار بود، ساعتها گوشه اى مى نشيند و به حالت افسردگى مبتلا شده است.
دخترم ديگر از خانه بيرون نمى رفت و در گوشه اى مى نشست. ساعتها گريه مى كرد. فكر مى كردم به خاطر وضعيت برادرش به اين روز افتاده است، ولى بعد از چندروز حالت عجيبى از او سر زد او ناخن هايش را به شدت مى جويد و در زمانى كه در اتاق تنها بود با خودش حرف مى زد. نامزد دخترم از وضعيتى كه پيش آمده بود گلايه مى كرد و رفتارهاى دخترم با او باعث شد كه او ناراحت شود و سرانجام به توصيه من رفت و آمدش را به خانه ما كم كرد.
اين پدر ادامه داد: دخترم در حرفهايش جسته و گريخته از دخترى حرف مى زد كه ما قادر به ديدن او نبوديم. او كم كم ديگر جلوى ما با موجودى حرف مى زد كه به چشم ما نمى آمد. هر روز شانه اى به دست مى گرفت و درهوا طورى تكان مى داد كه انگار دارد موهاى كسى را شانه مى كند.
وى ادامه داد: چند روزى گذشت يك روز تشنج شديدى به او دست داد و در يك لحظه به طرف من حمله كرد. از اين رفتار دخترم تعجب كردم. او با ناراحتى به من گفت: بابا! تو مقصر تمام بدبختى هائى هستى كه براى دوست من به وجود آمده است. سعى كردم او را آرام كنم. از او علت را پرسيدم و او گفت: تو دست هاى دوست مرا سوزانده اى.
*سومين جن زده
پدر مى گويد: پسر ديگرم هم بعد از مدت كوتاهى مثل آن دو شد. او هم از دوستى حرف مى زد كه ما او را نمى ديديم. مى دانستيم كه اين پسرمان هم مثل آن دوتاى ديگر جن زده شده است.
*پيشگويى
مادر خانواده در حالى كه ناراحت است مى گويد: در شرايطى بوديم كه نمى دانستيم چه كنيم. شوهرم و من به هر درى مى زديم به نتيجه نمى رسيديم. يك روز دخترم را شروع به نصيحت كردم و به او گفتم: دخترم تو چرا پدرت را آدمى سنگدل مى دانى كه دوست تو را سوزانده است. او آدم مهربانى است. دخترم گفت: مى دانى كه بابا قبلاً قصد ازدواج با شخص ديگرى را داشته است و اصلاً به تو هيچ علاقه اى ندارد. بعد هم گفت: زياد نگران دايى نباش. دايى دچار ناراحتى كليه است و تا ۱۰ ماه ديگر مى ميرد.
10 ماه بعد برادرم در بيمارستان جان سپرد. ديگر متوجه خطر جدى در نزديك خودمان شده بوديم. هركس آدرسى از پزشك، دعانويس و امامزاده مى داد بچه ها را به آنجا مى برديم. حتى گفتند زنى در شمال كشور امكان تسخير اجنه را دارد و ما بچه ها را به آنجا برديم. خانه آن زن در روستايى دورافتاده بود. پيرزن بچه هايم را داخل اتاقى برد. صداى ضجه بچه هايم را مى شنيدم، ديوانه شده بودم نمى توانستم تحمل كنم. شوهرم هم وضعيت بدترى از من داشت پيرزن با سرسختى به ما اجازه واردشدن به اتاق را نمى داد.
وى گفت: پنج روز آنجا بوديم. بچه هايم آرامتر شده بودند. پيرزن به من گفت: مقصر اصلى تمام اين ماجراها شوهر تو است. ولى نه من و نه شوهرم واقعاً علت را نمى دانستيم. چند روز بعد از بازگشتن به قزوين دوباره سردردها، تشنج ها، حرف زدن ها، شانه زدن موهاى دخترك جن و واگويه ها وپيشگويى ها شروع شد. هر روز وقتى سر سفره ناهار يا شام مى نشستيم مى دانستيم كه دخترم قاشق قاشق به دوستش غذا مى دهد. او قاشق را پر مى كرد در هوا مى چرخاند و به سوى كسى كه كنارش نشسته بود مى گرفت و غذاى درون قاشق در يك لحظه ناپديد مى شد، بى آنكه ببينيم كسى قاشق را به دهان مى برد.
پسر كوچك خانواده كه ۱۵ ساله است مى گويد: دوستم دخترى است كوچك. او مثل ما لباس مى پوشد ولى دست هاى او سوخته است. دوستم هميشه گريه مى كند و از پدرم ناراحت است.
*چرا؟
پسرك مى گويد: خب معلوم است پدرم دست هاى او را سوزانده است. پدر من، پدر ومادر او را هم سوزانده و كشته است. پسرك بغض مى كند و مى گويد: او در كنار من مى نشيند و من با اوحرف مى زنم و او اطلاعات زيادى را به من مى دهد.
*چهارمين جن زده
خاله بچه ها كه از شنيدن وضعيت بچه هاى خواهرش نگران شده است راهى قزوين مى شود تا جوياى حال آنان شود ولى اين زن بعد از چند روز اقامت در اين خانه وقتى به خانه اش باز مى گردد، دچار همين حالات مى شود بر اثر پيش آمدن اين حالات، همه از او فاصله مى گيرند و مشكلات زيادى براى او و خانواده اش پيش مى آيد.
*كودكان جن زده محله
چند كودك و نوجوان كه به نوعى از دوستان فرزندان اين خانواده قزوينى هستند بعد از مدتى دچار حالات مشابهى مى شوند. وضعيت همسايگان محله به هم ريخته است. يكى از اين خانواده ها كه ادعا مى كند فرزندش جن زده شده يك كوچه بالاتر و ديگرى چند كوچه آن سوتر ساكن است.
*بچه جن
تمام اين كودكان در مورد دوست كوچك خود مى گويند: او دخترى كوچك است. كاملاً شبيه انسان است. دست هايش سوخته است. لباس تميز ومرتبى بر تن دارد. او هميشه در حال گريه وزارى است. موهايش بلند است و مثل همه انسانها حرف مى زند. پدر خانواده در مورد حالاتى كه در تمام فرزندانش مشاهده كرده است مى گويد: وقتى در لحظاتى بچه هايم ادعا مى كنند كه دوست جن شان را مى بينند دست هايشان مثل او از هم به دو طرف باز مى شود. عضلاتشان كشيده شده، چشمان شان كاملاً سرخ و پرخون و رگ هاى گردنشان متورم و چهره شان دگرگون مى شود.
*ادامه پيشگويى ها
بچه ها گاه و بى گاه از ...، نبودن همسايه، آمدن ميهمان، كتك و دعوا در محل كار خبر مى دهند. در حالى كه اين پيشگويى ها تاكنون كاملاً درست بوده است. مادر بچه ها با گريه مى گويد: نمى دانم چرا بچه هايم اينطورى شده اند. از اين وضعيت ناراحت هستيم. آنها بعد از تشنج با تزريق سرم و دارو آرام شده و به حالت عادى باز مى گردند.
� متخصصان چه مى گويند؟
يك كارشناس ارشد روانشناسى با اشاره به مشكلات روحى و روانى اين افراد مى گويد: جن قابل لمس يا ديدن نيست. در احاديث و روايت اسلامى نيز به آن اشاره شده ولى به صورتى كه اين خانواده وبچه ها ادعا مى كنند نيست به احتمال قوى همه اين افراد دچار ناراحتى روحى-روانى كه زاده تخيل و تلقين است شده اند.
گفتم: نه- کبریت را ترک کردم!
سیگار را با سیگار روشن می کنم...!
- آن چیست که یکی است و همیشه با تو است؟
2 - عجایب جنگل بی پایه دیدم، عجایب چادر بی سایه دیدم،
بدیدم صنعت پروردگارم، دوتا سوداگر بی مایه دیدم.
3- عجایب صنعتی دیدم در این دشت، درخت پرگلی بی سایه میگشت؟
4- آن چیست که از میان آب می گذرد، ولی خیس نمی شود؟
5- آن چیست که نمیتوانید ببینیدش، یا بچشیدش، یا با دستتان لمسش بکنید، ولی برای همه تان لازم است و همه جا هست؟
6 - آن جسم عجب چیست که بر چرخ پدید است
گه پرده ماه است و گهی حاجب شید است؟
7- نه دست دارد، نه پا دارد، از همه جا خبر دارد!
8- آن چیست که تا آسمان نگرید، اشکش روان نمی شود؟
9- آن چیست که نه دست دارد و نه پا، در همه جای زمین است و نمی رود به هیچ جا؟
10- آن چیست که نه دست دارد، نه پا، نه استخوان دارد، نه گوشت، ولی همیشه راه میرود و و هیچ وقت هم خسته نمی شود؟
11- آن چیست که خودش آب، دُشمنش آب؟
12- آن کدام دوبرادرند که در زیر یک کوه زندگی میکنند،و هیچ وقت خانه یکدیگر را نمی بینند؟
13- آن کدام شب تاریک است که در میان روز دیده میشود؟
14- این سر کوه، اَرّه اَرّه آن سر کوه، اَرّه اَرّه میان کوه، گوشت بره! دوستان عزيز جواب چيستان رو سه روز بعد تايپ خواهم كرد اگه ميدونيد همراه با نظر بنويسيد برام ممنون
سمی ترین موجودات جهان
قورباغه سمی طلایی: در کلمبیا یافت می شود. این قورباغه 1.5 اینچی کوچک ، سمی ترین موجود زنده شناخته شده است.سم آن روی پوستش قرار دارد و هر چیزی که آن را بخورد، فوراً از پا درمیآید. هر کدام از این قورباغه یک میلیگرم سم روی پوست خود دارد که برای کشتن 10000 موش و یا 10 تا20 انسان کافیست.
زنبق مرگ: برگ های آن ممکن است با پیاز وحشی اشتباه گرفته شود.در آمریکای شمالی و سیبری یافت میشود و برای انسان و حیوانات خطرناک است.اثر سم آن با سوزش لب ها شروع میشود و کاهش ضربان قلب و دمای بدن ،کما و پس از آن مرگ را به همراه دارد.
عقرب مرگ خرامان: در مناطق گرم شمال آفریقا و خاور میانه یافت میشود. با یک نیش دم خود میتواند یک انسان را از پا در آورد.
قارچ کلاه مرگ: یکی از کشنده ترین قارچ هاست،30 گرم از آن برای کشتن انسان کافیست. سم آن موجب زردی، مرگ کاذب و سرگیجه می شود. معمولاً درمان آن تعویض کلیه است.

مار تایپه ای: این خزنده مهلک آسیایی 50 برابر از مار کبرا کشنده تر است. ذره ای به اندازه یک بلور کوچک نمک از سم این مار برای از پا در آوردن انسان کافیست.
کاپساسین: ماده شیمیایی که موجب تندی فلفل میشود. در ضعیف ترین شکل خود اگر خورده شود انسان را از پا در می آورد.در برخورد با پوست انسان، سوختگی و تاول را موجب میشود.
عنکبوت سرگردان برزیلی: این عنکبوت تقریباً هر سال 5 نفر را در سراسر دنیا میکشد.سم آن درد شدید، تعرق بسیار و از دست دادن هشیاری را به همراه دارد.این عنکبوت بیشتر بین خوشه های موز یافت میشود.
سیاه زخم: ابتلا به آن بر اثر تماس با حیوان ناقل صورت میگیرد و استفراغ ،ایست قلبی و تنفسی را موجب می شود. این سم 5 نفر از مردم آمریکا که این سم را از طریق نامه دریافت کرده بودند، را در سال2001 از پا درآورد.
ماهی سنگی: در کف آبهای استرالیا یافت می شود. خار های پشت آن به اندازه از پا در آوردن کسی که آن را لگد میکند کافیست. مرگ در ظرف چند ساعت حتمی است.

عنکبوت بیوه سیاه: با خال های قرمز زیر شکم خود به راحتی قابل شناسایی است.این عنکبوت بزرگ در سراسر دنیا به خصوص در نقاط گرمسیر و کشاورزی یافت می شود و مسمومیت ناشی از سم آن ،15 برابر از سم مار زنگی خطرناک تر است.
دیوکسین: به کشنده ترین ماده ساخت بشر معروف است.از سیانید 60000 برابر کشنده تر است.یک دز 50 میلیگرمی آن برای از پا در آوردن انسان کافیست.این مقدار یک هزارم یک قرص است.
بر خلاف ظاهر زیبا و آسیب پذیر عروسهای دریایی، این جانوارن از جمله خطرناکترین حیوانات جهان محسوب می شوند. شاخکهای سمی، اسلحه مخوف عروس دریایی بوده و زهر آن در میان خطرناکترین نمونه های جهان قرار دارد. زهر عروس دریایی می تواند سیستم عصبی و یا سیستم خونی بدن انسان را تحت تاثیر قرار دهد و اگر اقدام های درمانی در زمان لازم صورت نگیرد می تواند به مرگ منجر شود. حدود 3 هزار گونه عروس دریایی در جهان وجود دارد که از اندازه های مختلفی برخوردار هستند. اگرچه به طور معمول عروسهای دریایی کوچک هستند، اما تعداد کمی از آنها حتی به وزن 200 کیلوگرم نیز می رسند.
شاید در نگاه نخست حضور این جانوران به ظاهر آرام در لیست خطرناکترین حیوانات موجب شگفتی شود، اما اسبهای آبی می توانند به یکی از مرگبارترین حیوانات جهان مبدل شوند. اندازه اسبهای آبی با توجه به گونه و سن متفاوت بوده اما به راحتی به وزن 3 هزار و 500 کیلوگرم می رسند. اسبهای آبی از طبیعت بی ثباتی برخوردار بوده و شناگران نیرومندی هستند. این جانوارن می توانند سوراخهای بینی خود را زیر آب بسته نگه داشته و نفس خود را تا 30 دقیقه حبس کنند. تنها حیوانی که می تواند اسب آبی را شکار کند، شیرها هستند که البته هیچ گاه گزینه نخست شکار محسوب نمی شوند.
عجیب ترین مهریه های ایران
بال مگس، دست چپ داماد، 1978 توپ ورزشی، 10 راس آهوی وحشی، چشم های داماد، 2هزار قطعه شکلات... تعجب نکنید، این ها همه مهریه هایی هستند که در سال های گذشته در دادگاه خانواده به اجرا گذاشته شده اند.
مثلا در سال 86، پرونده طلاقی در شعبه 264 دادگاه خانواده به جریان افتاد که مهریه آن یک کیلو بال مگس بود. یکی دو سال بعد، پرونده مشابهی در شعبه 268 پیگیری شد که مهریه آن تندیسی 110 کیلوگرمی از گل یاس بود!
سفر به 120 پایتخت جهان و ویلای دوهزار متری مشرف به یک گندم زار و 24 کیلو شمش طلا هم مهریه های دیگری بودند که هر کدام در سال های گذشته خبرساز شدند؛ مهریه هایی که قول و قرارشان در روزگار عاشقی گذاشته شد اما بعدها بهانه ای شد برای لجبازی های دردسرساز یک زندگی مشترک!
قدیمی ترین مهریه ها
با وجود این مهریه های سنگین و عجیب، کتاب های تاریخی پر از شواهدی است که نشان می دهند مهریه های بزرگان، مهربانانه ترین مهریه های تاریخ بوده اند!
قدیمی ترین مهریه تاریخ، مهریه حضرت حوا است که از امام صادق (ع) در مستدرک الوسایل درباره آن این طور نقل شده است: «خداوند مهریه حضرت حوا همسر حضرت آدم را سه بار صلوات بر محمد و آل محمد قرار داد.»
مهریه دختر حضرت شعیب (ع) همسر حضرت موسی (ع) هم 8 تا 10 سال کار کردن حضرت موسی(ع) برای حضرت شعیب بوده است.
اما در منابع و کتاب های دینی هم می توانید مهریه حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) را ببینید که مشابه هم بوده اند
.سید جعفر شهیدی هم در کتاب زندگانی حضرت فاطمه (س) می نویسد: «مهریه حضرت زهرا (س) چهار صد درهم یا اندکی بیش تر یا کم تر بود که با این پول پیراهنی به بهای هفت درهم و چارقدی به بهای چهار درهم و دستمال و قطیفه مشکی بافت خیبر و دو عدد تشک و چهار عدد بالش و پرده ای از پشم و یک تخته بوریا و یک آسیاب دستی و لگنی از مس و مشکی از چرم و یک ظرف چوبی و کاسه ای برای دوشیدن شیر و یک آفتابه و یک خمره و چند عدد کوزه خریدند. وقتی این ها را نزد پیامبر آوردند، فرمود:خدا به اهل بیت برکت دهد.»
عجیب ترین و جالبترین مهریه ها و طلاقها در ایران
عاشق هم شده بودیم. هر دو خانواده برای تفریح به شمال رفته بودیم و من در ساحل داریوش را دیدم. پسر خیلی خوبی بود. در آن چند روز مفصل با هم صحبت کردیم و وقتی به تهران آمدیم قرار ازدواج گذاشتیم…
اینجا دادگاه خانواده است. حتی حاضریم بابتش قسم بخوریم. اینجا همه برای طلاق آمده اند و زنها مهریهشان را می خواهند. البته شلوار هیچ مردی دو تا نشده و هوو، مادر شوهر بدجنس و مادر زن فضول خبری نیست. اینها دیگر از مد افتاده و بهانه ها امروزیتر شده. مارمولک، ژل مو، یک کیلو خیار و …
خرید را فراموش نکن
برای اینکه کارتان به طلاق و دادگاه کشیده نشود توصیه میکنیم همین الان بدون فوت وقت از میوه فروشی خانه تان یک گونی خیار قلمی بخرید و بعد سری هم به خشکبار فروشی بزنید و هر چه دارد و ندارد بار کنید و به خانهتان ببرید.
چند وقت پیش زن ۲۴ سالهای به اسم نگار، شوهرش را دنبال خودش به دادگاه خانواده شماره دو کشاند و پایش راتوی یک کفش کرد که طلاق میخواهد. البته او دلیل کاملاً موجهی برای این خواستهاش داشت و به قاضی شعبه ۲۶۸ گفت: چند روز پیش از شوهرم خواستم برایم یک کیلو خیار بخرد اما وقتی به خانه آمد، دستش خالی بود.
من عاشق خیار هستم و او علایق من را به خاطر خساست نادیده گرفت. دیگر نمیتوانم با چنین مردی زندگی کنم. واقعاً که نگار زن زجر کشیدهای بود و حق داشت طلاق بخواهد.
قبل از او یک زن دیگر به اسم رامونا به همین شعبه دادگاه رفته و گفته بود چون شوهرش برای او یک قوطی آبمیوه نخریده دیگر نمیتواند او را تحمل کند و طلاق بهترین راه چاره است. حالا خودتان قضاوت کنید خیار مهمتر است یا آبمیوه. هنوز درباره پرونده این دو زن تصمیمگیری نشده بود که یک فاجعه دیگر در عرصه زندگی زناشویی رخ داد و مردی برای همسرش برگه زردآلو نخرید. همین شد که زن دوان دوان خودش را به میدان ونک رساند تا از شوهرش شکایت کند و حکم طلاق بگیرد.
دست و دلبازها
دست و دلبازی بعضی وقتها کار دست آدم میدهد. این ماجرا را قاضی عموزادی تعریف میکند. زن ۲۲ ساله ای که مدت زیادی از ازدواجش نمیگذشت تقاضای طلاق کرد.
او توضیح داد در طول زندگی مشترک کوتاهشان هر وقت از شوهرش طلا وجواهر میخواست او برایش میخرید. گردنبند، گوشواره، النگو و …. مرد آنقدر دست و دلبازی میکرد تا اینکه همسرش به او شک کرد و از خودش پرسید شوهرش این همه پول از کجا میآورد.
یک روز از سر کنجکاوی طلاها را که وزنش به یک کیلو رسیده بود به یک جواهر فروشی برد و آنجا بود که فهمید همهاش بدلی و قلابی است. اینطور شد که کارشان به دعوا کشید و زن برای طلاق به دادگاه آمد!
محدودیت ؛ تا چه حد
بعضی مردان خیلی حق همسرانشان را ضایع میکنند. باور ندارید، حرفهای فائزه زن ۲۵ سالهای را که بعد از ۴ سال زندگی مشترک مجبور شد مهرش را حلال و جانش را آزاد کند، بخوانید: چند روز پیش میخواستم با اتوبوس به خانه مادرم بروم اما شوهرم گفت خودش با تاکسی من را میرساند. برای اتوبوس سواری اصرار کردم ولی او راضی نشد و گفت حتماً باید با تاکسی بروم. این هم شد زندگی . طلاقم را بدهید، خلاص.
البته قاضی حسن عموزادی این زن را به مدارا دعوت کرد و از خانواده اش خواست او را آرام کنند. محدودیتها به همین جا ختم نمیشود. این چند جمله را یک زن ۲۱ ساله در دادگاه خانواده گفته است؛ شوهرم مرد خوبی است و خصوصیتهای مثبت زیادی دارد اما یک اخلاقی دارد که خیلی آزارم میدهد و باعث شده تصمیم بگیرم، از او جدا شوم. شوهر من را سینما نمیبرد. من به خاطر این محدودیت از نظر روحی آسیب دیده ام.
در جلسه رسیدگی به دادخواست این زن هر چه قاضی تلاش کرد او را از طلاق منصرف کند، زن حاضر نشد کوتاه بیاید.
چند دلیل موجه
البته همه طلاقها به همین آسانی نیست، بعضیها هم واقعاً دلیل موجه دارند. مثلاً رمضان مردی ۶۵ ساله است که بعد از ۴۵ سال زندگی مشترک با همسرش صدیقه فهمید در تمام این سالها زندگی اش تباه کرده است به همین خاطر به شعبه ۲۶۷ دادگاه خانواده رفت و گفت: زنم ۳۵ سانتیمتر از من بلندتر است و به خاطر این اختلاف فکر میکند خیلی از من سرتر است و دیگر مرا دوست ندارد. میخواهم او را طلاق بدهم. بالاخره اختلاف طبقاتی (!) این زن و شوهر به زندگی مشترکشان پایان داد.
در این گیر و دار بعضی وقتها پای جانواران هم وسط کشیده میشود. شقایق که بعد از ۴ ماه زندگی با شوهرش دیگر جان به لب شده است به قاضی عموزادی میگوید: شوهرم ایلیا مرد خوبی است اما یک مشکل بزرگ در زندگی ما وجود دارد ما در طبقه بالای خانه پدرشوهرم زندگی میکنیم. یک روز وقتی داشتم ظرف میشستم یک مارمولک دیدم. از ترس داشتم قبض روح میشدم.
بعد از یک دعوای مفصل قهر کردم و به خانه پدرم رفتم، اما ایلیا مرا دوباره برگرداند و گفت دیگر از مارمولک خبری نیست. او دروغ گفته بود فرادی روز آشتی کنان دوباره در خانه یک مارمولک دیدم. واقعاً این وضع غیر قابل تحمل است. لطفاً حکم طلاقم را بدهید.
مهریه حیوانی
پای جانوران فقط به عنوان دلیل طلاق به میان نمیآید. بعضی از این جانوران شانس بهتری دارند و اسمشان به عنوان مهریه در پروندههای دادگاه خانواده ثبت میشود. همین دو سه هفته پیش زنی به نام زلیخا به شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده رفت و مهریهاش را اجرا گذاشت: ۱۰ راس آهوی وحشی.
زلیخا به قاضی دادگاه گفت: من و شوهرم در یکی از شهرستانهای کوچک اطراف بوشهر زندگی میکردیم اما اداره شوهرم را به تهران منتقل کرد. از وقتی به تهران آمدیم رفتار شوهرم عوض شد تا اینکه یک روز همسران همکارانش را به رخم کشید و گفت من عقب مانده هستم. از این حرفش خیلی ناراحت شدم و حالا مهریهام را میخواهم. اگر این زن کوتاه نیاید و به خواسته اش پافشاری کند، مرد بیچاره باید کار و زندگیاش را ول کند و در کوه و دشت به شکار آهو برود.
عشق دریایی
عاشق هم شده بودیم. هر دو خانواده برای تفریح به شمال رفته بودیم و من در ساحل داریوش را دیدم. پسر خیلی خوبی بود. در آن چند روز مفصل با هم صحبت کردیم و وقتی به تهران آمدیم قرار ازدواج گذاشتیم. پدر و مادرهایمان مخالفتی نکردند وقتی از من درباره مهریه پرسیدند چون من و داریوش کنار دریا با هم آشنا شده بودیم، مهریهام را ۵ هزار مرجان دریایی تعیین کردم.
آن روزها در ابرها سیر میکردم. چه میدانستم دعوایمان میشود. از کجا میدانستم تا این حد با هم اختلاف سلیقه داریم، ما در هیچ زمینه ای با هم تفاهم نداریم. کارمان شده دعوا و جنگ و جدال.
۵ هزار مرجان دریایی را که حقم است میخواهم به اجرا بگذارم تا درس ادبی به شوهرم بدهم. اینها را زنی به اسم شیرین وقتی به دادگاه خانواده ونک آمده بود گفت و به این ترتیب اسمش در فهرست عروسانی با مهریههای عجیب ثبت شد.
مهریه های فرهنگی
از جانوران و آبزیان که بگذریم نوبت به مهریه های فرهنگی میرسد. عروس خانمی که مهریهاش یک دوره کامل آثار دکتر شریعتی بود، بعد از کلی جنجال و کشیده شدن کار به دادگاه تجدید نظر توانست طلاق بگیرد و البته در دقایق آخر قید فرهنگ را زد و مهریه اش را بخشید تا زودتر مراحل کار انجام شود.
البته مهریه های فرهنگیتری هم تا به حال در مجتمع قضایی خانواده ثبت شده است. مثلاً زنی که مهریهاش رونویسی از دیوان بابا طاهر بود در دادگاه اصرار کرد مهریهاش حفظ کردن دیوان حافظ است و حالا شوهرش باید این کار را انجام بدهد. البته چون این نمونه آخر ارزش مالی نداشت و طبق قانون مهریه باید حتماً ارزش ریالی داشته باشد دادگاه خودش برای تعیین مهریه جایگزین دست به کار شد.
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.
چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.
او یک بسته بیسکویت نیز خرید.
او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
در کنار او یک بسته بیسکویت بود و در کنارش مردی نشسته بود و داشت روزنامه می خواند.
وقتی که او نخستین بیسکویت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکویت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم ، شاید اشتباه کرده باشد.»
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکویت برمی داشت، آن مرد هم همین کار را می کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکویت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد:
«حالا ببینم این مرد بی ادب چه کار خواهد کرد؟»
مرد آخرین بیسکویت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پررویی می خواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساکش قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!!
از خودش
بدش آمد . . .
یادش رفته بود که
بیسکویتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکویتهایش را با او تقسیم کرده بود ، بدون آنکه عصبانی و برآشفته شده باشد
یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.
وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه:
- آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!
مرد با هیجان پاسخ میگه:
- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه!
بعد اون خانم زيبا ادامه می ده و می گه:
- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم!
و بعد خانم زيبا با لوندي بطری رو به مرد میده.
مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حاليكه زير چشمي اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.
زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.
مرد می گه شما نمی نوشید؟!
زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه:
- نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!!
مختلف چی به سر این سه نفر میاد؟
توی ژاپن: جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی
می کنه بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای
جز خودکشی نیست .
توی اسپانیا: مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن .
توی انگلستان: دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ء اسب سواری موکول می کنن
اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق
مال اون میشه .
توی فرانسه: خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی
و مدتی مال دومی باشه .
توی استرالیا: دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره اونوقت
اونکه زنده مونده با خیال راحت به
مقصودش می رسه .
توی قفقاز: جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به
فرار می ذاره باز اولی همین کار رو می کنه و
این ماجرا دائما تکرار میشه .
توی نروژ: معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه
پایین و غائله ختم میشه .
توی آفریقا: قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن .
توی مکزیک: کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از
دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک
بی شوهر می مونه .
توی آمریکا: حل قضیه بستگی به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج می کنه .
توی ایران: فقط پول موضوع رو حل می کنه پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن عاشق شکست
خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید
خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به
در کنه یا افسردگی می گیره .
۱-اگر یک زن سیگار بکشد:
در امریکا به او می گویند :زنیکه سیگاری
در ایران به او می گویند : زنیکه معتاد فاحشه خیابانی لجن!
و در عربستان او را سنگسار می کنند!
2-اگر یک زن برای برابری حقوق زن و مرد تلاش کند:
در امریکا به او می گویند : فمنیست
در ایران به او می گویند :تهمینه میلانی
و در عربستان او را سنگسار می کنند!
3-اگر یک زن مورد تجاوز قرار بگیرد :
در امریکا او را به آسایشگاه روانی می برند تا او را به زندگی اجتماعی باز گردانند.
در ایران او را به آسایشگاه روانی می برند و او در آنجا خودکشی می کند!
و در عربستان او را سنگسار می کنند!
4-اگر جسد زنی در یکی از میدان های شهر و درون یک کیسه پلاستیکی پیدا شود:
در امریکا : احتمالاً او یک زن خیابانی و بی خانمان بوده.
در ایران:احتمالاً شوهر غیرتی اش او را کشته
در عربستان: صد در صد بر اثر جراحات وارده ناشی از سنگسار به قتل رسیده است!
5-زنان:
در امریکا اجازه دارند در پزشکی ، حقوق ، مهندسی و … تحصیل نمایند.
در ایران اجازه دارند در پزشکی ، حقوق ، مهندسی و …. به شرط تفکیک جنسیتی تحصیل نمایند
در عربستان اجازه دارند از بین بی سوادی و سنگسار یکی را برگزینند!
6- مادر:
در امریکا: مادر و پدر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان هستند.
در ایران: مادر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان است.
در عربستان:فرقی نمی کند که مادر مسئول چیست چون در هر صورت سنگسار می گردد.
7- اگر زنی بخواهد از شوهرش جدا شود:
در امریکا:درخواست طلاق می دهد و نیمی از سرمایه شوهرش به او میرسد( زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی:دو هفته)
در ایران:در خواست طلاق می دهد و در صورتی که هیچ ادعایی نسبت به نفقه و مهریه نداشته باشد میتواند از همسرش جدا گردد(زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی: 14 الی 15 سال!)
در عربستان:درخواست طلاق میدهد و شوهرش اجازه دارد او را سنگسار کند
8-یک دختر 18 ساله:
در امریکا نیازی به اجازه کسی برای انجام کارهایش ندارد.
در ایران تنها برای دست شویی رفتن و تنفس نیازی به اجازه کسی ندارد!
در عربستان اصولاً هیچ اجازه ای ندارد!!!
9-تبریک میگم شما پدر شدید.بچتون یه دختره
در امریکا:Oh God Thanks
در ایران: خاک بر سرت حلیمه! بازم دختر زاییدی؟!؟!
در عربستان: نعم؟البنت؟ لا لا لا! أنا بد بخت! سنک سار یا زنده فی القبر هذه الدختر!
10-زنی به شوهرش خیانت کرد….
در امریکا: طلاق ….
در ایران: فحش، کتک ، اسید ، چاقو ، قتل ناموسی…..
در عربستان: به دلیل دلخراش بودن صحنه ها از بیان آن عاجزیم